ناگفتههای دادگاه ویژه تخلفات جنگ
ناگفتههای دادگاه ویژه تخلفات جنگ _ گفتوگو با علی رازینی / رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح
پایگاه خبری اختبار- دادگاههای ویژه تخلفات جنگ در دهه شصت ایران چگونه تأسیس شدند و روند رسیدگی آنها چگونه بود؟
پایگاه اطلاعرسانی جماران به مناسبت سالگرد حکمی که حضرت امام دوم مرداد ماه سال ۱۳۶۷، در خصوص تشکیل دادگاه ویژه تخلفات جنگ، به حجتالاسلام و المسلمین علی رازینی دادهاند، به سراغ این قاضی کشور رفت و با او گفتوگویی انجام داد که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
حجتالاسلام رازینی هماکنون ریاست شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور را بر عهده دارد.
حضرت امام در حکمی که برای شما صادر کردند میفرمایند:
«بسم الله الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای علی رازینی، رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح
جنابعالی موظف میباشید:
۱- دادگاه ویژه تخلفات جنگ را در کلیه مناطق جنگی تشکیل و طبق موازین شرع بدون رعایت هیچ یک از مقررات دست و پاگیر به جرایم متخلفان رسیدگی نمایید.
۲- هر عملی که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانی بوده و یا میباشد مجازات آن اعدام است. و السلام.
۶۷/۵/۲
روح الله الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، جلد ۲۱، صفحه ۱۰۲)
چه اتفاقاتی در جبههها باعث صدور این حکم توسط حضرت امام شد؟ آیا حضرتعالی بعد از صدور این حکم با امام ملاقاتی داشتید؟ اگر ملاقاتی داشتید، چه گفته شد و بعد از آن چه تصمیماتی گرفتید؟
من از شما تشکر میکنم که به فکر احیای میراث گرانبهای امام هستید و مطالبی که امام فرموده اند را پیگیری و بازخوانی میکنید.
پاسخ این سؤال مستلزم یکی دو مقدمه است که در فضای آن مسأله قرار بگیریم تا بتوانیم مفهوم فرمایش حضرت امام را بهتر بیندیشیم.
اولا در همه سیستمهای حکومتی، در کنار دستگاه قضایی عمومی که به مسائل قضایی کشور رسیدگی میکند و دادگاه عمومی نامیده میشود، دادگاههای ویژه و تخصصی پیش بینی شده است. این امر دلایل مختلفی هم دارد که فعلا فرصت ورود به آنها نیست؛ به دلیل تخصصی بودن یک موضوع دادگاه خاصی برای آن تشکیل میشود و یا به دلیل طبقه بندی مطالبی که در آن هست. یعنی دلایل متعددی باعث میشود که این دادگاهها وجود داشته باشد.
در ایران قبل از انقلاب هم ما دادگاههای نظامی داشتیم. یعنی برای رسیدگی به تخلفات نظامیان، عمدتا ارتشیها، دادگاه هایی ایجاد شده بود و بخش دادرسی نظامی آن زمان داشتیم. یک قانون دادرسی ارتش هم وجود داشت که آن دادگاهها بر اساس این قانون به پروندهها رسیدگی میکردند. بعد از پیروزی انقلاب در تمام شئون کشور تحولاتی ایجاد شد و مقررات و موازین اداری و غیره بر مبنای احکام متعالی اسلامی بازبینی و بازنگری شد. طبعا دستگاه قضایی هم بایستی بر اساس موازین شرع مقدس اسلام تنظیم میشد.
از تفاوتهای اساسی که بین این دو سیستم قضایی وجود داشت، استقلال دستگاه قضایی از دستگاههای دیگر به خصوص دستگاه اجرایی بود. یعنی در مشروطه قیام مردم باعث تشکیل حکومت شد ولی این حکومت از مسیر خود منحرف شد. یکی از دلایل انحراف مشروطیت، نبود دادگاههای مستقل بود. لذا خواسته آن زمان مردم، «عدالتخانه» بود. مردم می خواستند چیزی به نام عدالتخانه باشد که شکایت آنان علیه حکام را پیگیری کند. در واقع یعنی آن زمان تمام اهدافی که مردم از قیام داشتند تحقق پیدا نکرد. ولی در زمان انقلاب اسلامی بحمدالله اهداف بیشتری تحقق پیدا کرد.
در راستای خواستههای مردم و پیاده شدن احکام اسلام، دستگاه قضایی هم تحول پیدا کرد. قانون اساسی قوه قضائیه را مستقل پیش بینی کرده و از قوای دیگر متأثر نمی شود. یعنی زیر نظر قوای دیگر نیست. طبعا دستگاه اجرایی نمی توانست سیطره ای بر قوه قضائیه داشته باشد.
در سیستم سابق، دادگاه ارتش شامل برخی از نیروهای مسلح میشد. یعنی جدای از عدلیه و دادگستری، در درون نیروهای مسلح اداره ای به نام دادرسی ارتش درست شده بود که تابع ستاد مشترک بود. ولی بعد از انقلاب ذیل مقررات قوه قضائیه در قانون اساسی یک اصل هم راجع به دادرسی نظامی پیش بینی شد در آن اصل آمده که برای رسیدگی به جرائم خاص نظامیان دادگاههای نظامی تشکیل شود. فکر میکنم اصل ۱۷۲ باشد که دادگاههای نظامی را پیش بینی کرده است. این دادگاه نظامی بخشی از قوه قضائیه است و همه نیروهای مسلح از جمله ارتش، سپاه و نیروی انتظامی را شامل میشود.
سال ۵۹ که قانون اساسی تصویب شده و قانون مربوط به «سازمان قضایی نیروهای مسلح» مربوط به سال ۶۴ است. آن زمان اوج مسائل جنگی بود. یک سری کمبودهایی داشت و به نظر میرسید که این قوانین برای حل مسائل پیچیده جنگ کافی نیستند. این کمبودها باعث گرهها و اعتراضاتی شده بود که منجر به تأسیس این مسأله شد.
نکته دومی که باید به آن توجه کرد این بود که در مقابل ما حکومت صدام قرار داشت که با پشتیبانی اغلب قدرتهای خارجی، یعنی آمریکا، شوروی، اروپا و امثال اینها، با ایران میجنگید. در واقع آنها مسئولیت یک جنگ نیابتی به او داده بودند. چون از طرف افکار عمومی دنیا برای آنها خوشایند نبود که وارد جنگ با ایران شوند. از طرفی هم با این حکومت میانه خوبی نداشتند و دوست داشتند این حکومت نتواند پیشرفت کند. به صدام خط داده بودند که با ایران بجنگد و کمکش میکردند که در این جنگ پیروز شود. صدام از همه ابزارها استفاده میکرد. تکنولوژی، اطلاعات و سلاحهای پیشرفته را در اختیار داشت.
در آن زمان خیلی تبلیغ میشد که نحوه مدیریت صدام بهتر است و او بهتر میتواند امور جنگ را ساماندهی کند؛ انگار که ما در نیروهای مسلح خودمان نقص هایی در این مورد داشتیم. یکی از مسائل این بود که در بعضی از جنگ هایی که ایجاد میشد، در خود حمله و یا پاتکهای بعدی میدیدند در جایی که ما از صدامیها فتوحاتی را میگیریم و به پیروزی هایی نائل میشویم، بلافاصله صدام با نیروهای خودش برخوردهای قاطعی میکند و آنها به خاطر آن برخوردهای قاطع پاتک میکنند و جاهایی که ما گرفته ایم را پس میگیرند و یا پیروزیهای ما را تلافی و شکست هایی را وارد میکنند.
تصور بر این بود که نیروهای مسلح در این زمینه کوتاهی میکنند. این نگرانی و اتهامی که القاء شده بود، شامل دستگاه قضایی هم میشد. چون میگفتند صدام بی مهابا با متخلفین برخورد میکند. یعنی اگر کسی عقب نشینی و یا کوتاهی کند، صدام با او برخورد و اعدامش میکند؛ اما در ایران با رحمت و رأفت برخورد میکنند و لذا نیروهای مسلح حساب نمی برند. به همین دلیل دغدغه ای ایجاد شده بود.
از فرماندهان سپاه و ارتش به امام گفته بودند باید در ایران هم قاطع عمل شود.
از ناحیه چه کسانی بود و یا چه کسانی این اتهام را ایجاد میکردند؟
دغدغه افراد نزدیک نیروهای مسلح و نیروهای متوسط نیروهای مسلح بود. دغدغه ردههای بالا نبود. ردههای بالای نیروهای مسلح توجه داشتند که شرایط ما عادی نیست. خود فرماندهان عالی رتبه جنگ و فرماندهان ارتش و سپاه میدانستند که ما در یک جنگ نابرابر هستیم و ما تحریم هستیم و به ما سلاح نمی دهند؛ ولی عراق را به همه سلاحها تجهیز میکنند. طبعا جنگیدن ما مقابل صدام به معجزه ای شبیه بود که توانستیم با تجهیزات اندک و نیروی نظامی نامتقارن جلوی او ایستادیم و نه تنها جلوی پیش روی او را گرفتیم، مناطقی که از ما گرفته بود را هم یکی پس از دیگری آزاد کردیم.
به هر حال وقتی حمله ای انجام میشد و بخشی از متصرفات صدام را پس میگرفتیم، مردم و نیروهای مسلح خوشحال میشدند. ولی بعد میدیدند که مثلا دو روز بعد از آن صدام پاتک کرد و نصف چیزهایی که ما پس گرفته بودیم دوباره از دست درآمد. برای ردههای متوسط نیروهای مسلح این سؤال مطرح بود که گویا اینجا خیانت شد و ردههای بالاتر به وظایف خود درست عمل نکردند. چرا جبهه ای که برای گرفتن آن این همه زحمت کشیدیم از ما پس گرفته شود؟ هرکس در ذهن خودش این را به جایی منتسب میکرد.
دشمن در جنگ روانی روی این تبلیغ میکرد و دستگاه قضایی زیر سؤال قرار گرفته بود که ضعیف برخورد میکند.
از چه مقطعی این حرفها بیشتر مطرح شد؟
این حرفها در طول جنگ کم و بیش بوده؛ ولی در آخر جنگ این مسأله بیشتر بود. چون آخر جنگ فرماندهان ما موفق شده بودند ابتکار عمل را در دست بگیرند. یعنی در ابتدا صدام از غافلگیری مسئولین ما استفاده کرد و بخشهای مهمی از استانهای مختلف را گرفت. برنامه صدام آن موقع این بود که ظرف یکی دو هفته مثلا با گرفتن کل استان خوزستان و چند استان دیگر، کار حکومت را تمام کند. ابتدا هم موفقیتهای مهمی داشت. ولی نیروهای مسلح با اقداماتی که انجام دادند و جمله نیروی هوایی، هوانیروز، بسیج، سپاه به میدان آمدند، آرام آرام خودشان را پیدا و شروع به تثبیت و پیش روی کردند.
هرچه جلوتر میرفتیم عرصه بر صدام تنگ تر میشد. ابتکارات ما باعث شد در هر کدام از عملیات هایی مثل فتح المبین و ثامن الائمه صدها کیلومتر از خاک اشغال شده کشور آزاد شد. بعد از این موارد، آنها به دلیل جلوگیری از فشاری که روی آنها بود، این مسائل را مطرح میکردند.
آخر جنگ بحث فتح فاو هم مطرح شد…
به آنجا میرسیم. این مسأله قبل از آن است. حتی سعی میکردند بین برخی از نیروهای مسلح ما تفرقه ایجاد کنند. مثلا بین سپاه و ارتش بگویند که سپاه حمله کرده و اینجا را گرفته و ارتشیها کوتاهی کرده اند و از دست رفته است. این طور مسائلی بین عامه مردم به صورت جنگ روانی ایجاد شد. به این دلیل از درون نیروهای مسلح مراجعه ای به حضرت امام انجام شد.
چه کسانی؟
از فرماندهان سپاه و ارتش به امام گفته بودند باید همان گونه که صدام قاطع عمل میکند، در ایران هم قاطع عمل شود.
در واقع تشکیل این دادگاه درخواست خود فرماندهان جنگ بود؟
بله. قاطع عمل شود و اگر کسانی کوتاهی و یا خیانت کرده اند محکم برخورد شود و اعلام هم شود تا سایرین مقداری جدی تر باشند. این موضوع خدمت امام منتقل شده بود. من از طریق مرحوم حاج احمد آقا مطلع شدم که امام این رفع گره را به مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی(رئیس وقت شورای عالی قضایی) منعکس کرده اند. چون در آن زمان قانون اساسی بازنگری نشده بود و عنوانی به نام رئیس قوه قضائیه نداشتیم، صدر مسئولیتهای قضایی با رییس دیوان عالی کشور بود که منصوب حضرت امام بود. اولین رئیس دیوان عالی کشور ما آیت الله شهید بهشتی بودند که در حادثه هفتم تیر به شهادت رسیدند. دومین رئیس دیوان عالی ما آیت الله موسوی اردبیلی بودند؛ که در دوران ایشان این مسائل اتفاق افتاد.
امام به آیت الله موسوی اردبیلی منعکس کرده بودند که این قضیه چاره جویی شود. همان طور که اشاره کردم از سال ۶۴ دادگاههای نظامی تشکیل شده بود. من اولین رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح بودم. یعنی بعد از اینکه این قانون در مجلس تصویب شد که تمام ادارات رسیدگی به تخلفات نیروهای مسلح در هم ادغام شود. آن موقع سه اداره بود. یکی از آنها دادگاه انقلاب ارتش بود که آیت الله ری شهری رئیس آن دادگاه بودند. یکی هم اداره دادرسی ارتش بود که بخشی از نیروهای مسلح بود. یعنی در داخل ستاد مشترک تشکیل میشد و سرهنگ دارابی مسئول آن دادگاه بود. دیگری هم دادستانی عمومی و انقلاب پاسداران بود که آقای منتظری(داستان فعلی کل کشور) مسئولیت آن را بر عهده داشتند. این سه دستگاه کارهای قضایی نیروهای مسلح را انجام میدادند.
بیشتر چه تخلفاتی را رسیدگی میکردند؟
هرچه بود، آنچه بعدا به وجود آمد بر اساس اصل ۱۷۲ قانون اساسی، برای جرائم خاص نظامی بود. مثلا کسی دعوا، ایراد جرح و یا قتل کند به دادگاههای دیگر میرود. اما اگر در وظایف مربوط به نظامیان کوتاهی شود در دادگاههای نظامی رسیدگی میشود.
سازمان قضایی نیروهای مسلح تشکیل شده که همه آن دستگاهها باید در اینجا جمع میشد. بر اساس اصل ۱۷۲ قانون اساسی در سال ۶۴ تشکیل این سازمان در مجلس تصویب شد و آیت الله موسوی اردبیلی به عنوان رئیس شورای عالی قضایی، به من به عنوان رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح ابلاغ دادند.
ما این دادگاهها را در همه استانها ایجاد کردیم. یعنی در مرکز هر استان محلی به نام «سازمان قضایی نیروهای مسلح» آن استان تشکیل شد؛ از جمله استانهای خوزستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی که مناطق جنگی بودند. پس ما در این مورد خلأ و کمبودی نداشتیم. دادگاهها دایر بودند و کارها را انجام میدادند. یعنی ما از مسائل نیروهای مسلح پشتیبانی قضایی میکردیم. در واقع زمانی که قانون این اصل وضع و رئیس آن تعیین شد، ما سریعا قضات را جمع آوری و ساماندهی کردیم و ابلاغ گرفتیم و کار را در همه مناطق کشور، از جمله مناطق جنگی، شروع کرده بودیم. به نظر من کمبود قابل توجهی وجود نداشت.
وقتی که حضرت امام اشکال نیروهای مسلح را دریافت کرده بودند، به آیت الله موسوی اردبیلی منتقل کردند. ایشان من را خواستند و گفتند مشکل چیست؟ من گفتم مشکل خاصی نداریم و مسائل دارد انجام میشود. گفتند که انتظار نیروهای مسلح برخورد قاطع تری با تخلفات نیروهای مسلح است. در این زمینه چه کاری باید انجام داد؟ من در این زمینه کار کارشناسی کردم. از همکاران قضایی و قضات قدیمی نیروهای مسلح کمک گرفتیم. وقتی بررسی کردیم به دو مشکل برخورد کردیم. گفتیم برای اینکه به خواستههای نیروهای مسلح عمل کنیم باید دو مسأله حل شود.
من در رابطه با این دو مسأله در یک ملاقات خصوصی خدمت امام رسیدم و عمدتا هم با حاج احمد آقا خمینی مسائل را صحبت کردیم. یک مسأله شکلی و دیگری ماهوی بود.
این ملاقاتها در چه زمانی برگزار شد؟ یعنی ملاقات نظامیان با حضرت امام و ملاقات آقای موسوی اردبیلی با شما چه زمانی بوده است؟
حداکثر دو ماه اوج این مباحث بوده است. دقیقا یادم نیست.
مثلا خرداد ۶۷؟
بله؛ فاصله زیادی نبود. آن موقع که این مسأله مطرح شد، ما با فرماندهان نیروهای مسلح هم صحبت کردیم که خواستههای آنها چطور تأمین میشود. دو مشکل پیدا کردیم. یکی اینکه در قانون دادرسی ارتشی که قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب منسوخ شده و قانون دیگری جایگزین آن شده بود، چیزی به نام دادگاههای صحرایی وجود داشت. یعنی چون مأموریت ارتش کل کشور را فرا میگیرد و منحصر به مناطق خاصی نیست، لزومی ندارد دادگاه حتما در داخل اتاق اداره باشد. زمان هایی فوریت امر اقتضا میکند در همان مناطقی که ارتش مستقر هست و انجام وظیفه میکند دادگاه برگزار شود.
یعنی مثلا اگر مرکز قضایی ما در تهران، اصفهان، کرمانشاه و یا اهواز است، لزومی ندارد که رسیدگی را در اهواز انجام دهیم. مثلا یک واحد نیروهای مسلح در شلمچه مستقر شده است و مسائلی پیش میآید. اگر بنا باشد ما آن افراد را به اهواز و یا کرمانشاه بیاوریم مشکل ایجاد میشود. مثلا فرض کنید مشکلی به وجود آمده که شاکی و متهم دارد. برای رسیدگی به این مشکل باید از متهم سؤال و جواب کنیم. باید از کسانی که شاهد قضیه هستند تحقیق کنیم. شما در نظر بگیرید که ۱۰ یا ۱۵ نفر را که مربوط به آن پرونده هستند ما از جبهه برداریم و به اهواز بیاوریم. کار جبهه لنگ میماند.
لذا گفتند به جای اینکه این کار را انجام دهید، شما در همان محل دادگاه تشکیل دهید. همان طور که خود ارتش هم قرارگاه اصلی و قرارگاه تاکتیکی دارد. یعنی مثلا قرارگاه اصلی لشکر ۹۲ در اهواز است؛ اما قرارگاه تاکتیکی آنها در شلمچه است. به همان صورت، شما هم نزدیک جبهه اتاق دادگاه داشته باشید که مثلا اگر مسأله فوری بود در همان جا سؤال و جواب و رسیدگی کنید.
ما گفتیم این قانون قبلا بوده و الآن آن را نداریم. بنابر این بایستی بتوانیم در موارد ضروری در محلی نزدیک به آن حادثه بررسی را انجام دهیم؛ و تا این خواسته را بنویسیم و به مجلس بدهیم و مجلس تصویب کند، زمان میبرد. امام اجازه دهند ما این حق را داشته باشیم که در موارد لازم در مناطق جنگی دادگاه تشکیل دهیم. این مطلبی است که در فراز اول مطلب امام آمده است. فراز اول را بخوانید.
دادگاه ویژه تخلفات جنگ را در کلیه مناطق جنگی تشکل، و طبق موازین شرع بدون رعایت هیچ یک از مقررات…
همان دادگاه صحرایی که قبل از انقلاب اسم آن «دادگاه صحرایی» بود را با اسم «دادگاه تخلفات جنگ» آوردیم. یعنی این دادگاه مخصوص شرایط جنگی است.
در واقع یعنی حضرت امام در جریان این قانونی گفتید بودند…
بله. ما کارشناسی کردیم. با فرماندهان و قضات با سابقه بررسی کردیم و این عبارت نوشته شد و امام ابلاغ کردند.
یعنی از قبل به امام منتقل کرده بودید؟
بله
می شود کمی توضیح دهید؟
حضرت امام در جماران مستقر بودند و نیازی به جلسات متعدد بر سر یک موضوع نبود. وقتی اصل قضیه با ایشان صحبت میشد، ایشان راهکار کلی را ارائه میکردند و بعد افراد دفتر امام، عمدتا هم مرحوم حاج احمد آقا، دنبال میکردند. عمده مسأله بین من و حاج احمد آقا بوده است. من مسائل را با قضات با سابقه و فرماندهان علی رتبه بررسی میکردم. از طریق حاج احمد آقا آنها را به امام عرضه داشتیم. به این نتیجه رسیدیم که با اجازه امام آن دادگاههای صحرایی به عنوان دادگاه تخلفات جنگ تشکیل شود. یعنی مخصوص زمان جنگ است و بعد از زمان جنگ نمی شود آنها را تشکیل داد و منحل میشود.
بعد هم، رسیدگی بدون رعایت تشریفات اداری باشد. یعنی رسیدگی عادلانه انجام شود، اما تشریفات ریز اداری نیاز نیست. مثلا ممکن است در موارد معمولی در قانون پیش بینی شده باشد که بین ارائه کیفرخواست و جلسه دادگاه باید یک هفته وقت باشد. در موارد معمولی خیلی خوب است. اما در موارد جنگی ممکن است این فاصله افتادن مشکلاتی ایجاد کند. لذا امام فرمودند که بدون رعایت مقررات دست و پا گیر این را انجام دهید.
یک بار دیگر بند یک را بخوانید.
«دادگاه ویژه تخلفات جنگ را در کلیه مناطق جنگی تشکل، و طبق موازین شرع، بدون رعایت هیچ یک از مقررات دست و پا گیر به جرائم متهمین رسیدگی نمایید».
ما سه مقر برای این امر تأسیس کردیم. یکی در سازمان قضایی نیروهای مسلح اهواز برای مناطق جنگی جنوبی، یکی در کرمانشاه برای جبهه میانی و دیگری در ارومیه برای جبهه شمالی بودند. این سه دادگاه را آنجا ایجاد کردیم. ولی قاضی به جبهه میرفت و رسیدگی را انجام میداد.
به خاطر دارید چه کسانی رئیس هر کدام از آنها شدند؟
رئیس اداره هر کدام از آنها همان رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح اهواز، کرمانشاه و ارومیه بود. ولی قضاتی که این ابلاغ را داشتند متعدد بودند. بر حسب نیازی که هر زمان ممکن بود در هر جایی باشند.
افراد مشهور آنها چه کسانی بودند؟
از این بگذریم تا بند دوم را توضیح دهم. مطلب دوم حکم امام ماهوی بود. یعنی ما باید به یک اصولی جرم را رسیدگی میکردیم. مثلا فرض کنید که اگر قتل عمد باشد قصاص میکنند و اگر غیر عمد باشد دیه میگیرند. جرائم دیگر هم هر کدام در شرع قوانینی دارد و با آن قوانین باید رسیدگی شود. ما نمی توانیم به خاطر جوّ و شرایط حکم را کم و زیاد کنیم. حکمی که ما میدهیم باید مطابق قانون باشد. مثلا قانون برای اتلاف مهمات از سه ماه تا یک سال حبس در نظر گرفته است. من نمی توانم به خاطر شرایط جنگ بیشتر از یک سال حبس بدهم. چون قانون انقدر به من اجازه داده است.
اینجا نکته ای بود. بعضی از مسئولین نظامی یا فرماندهان میگفتند آنجایی که در امر جنگ کوتاهی میشود باید قاطع برخورد شود؛ یعنی ما فردی که کوتاهی کرده را اعدام کنیم. ما گفتیم در اسلام نداریم که برای کوتاهی اعدام کنیم. این فتوا است و باید از مجتهد سؤال کنیم که اسلام تجویز کرده یا تجویز نکرده است. مثل هر استفتائی که از مرجع تقلید سؤال میشود، باید موضوع سؤال مشخص میشد و ما بر اساس آن موضوع سؤال حکم را میگرفتیم. چون در حدیث معروف هست که حوادث جدید یک موضوع حکم میخواهد.
چرا آنقدر اصرار به اعدام داشتند؟
چون صدام اعدام میکرد و فکر میکردند که با اعدام میشود نیروهای مسلح را جدی تر و قوی تر کرد؛ در حالی که با عدالت میشود نیروهای مسلح را جدی تر و قوی تر کرد.
شما مخالف بودید؟ با آنها احتجاج نمی کردید؟
نه؛ ما مخالف نبودیم. ما نه موافق و نه مخالف بودیم. میگفتیم ما تابع قانون هستیم؛ اگر قانون باشد ما اجرا میکنیم. حرف ما این بود که نمی توانیم فراتر از قانون عمل کنیم. چون اینجا خلأ قانونی وجود داشت و قانون نه گفته بود اعدام کنید و نه گفته بود اعدام نکنید. باید قانون وضع میشد. این قانون هم باید پشتوانه فقهی داشته باشد. میدانید که قوانین ما بعد از وضع به شورای نگهبان میروند و شورای نگهبان تأیید میکند. در سال ۶۷ که التهابات جنگ بود، آیا امکان این مسأله بود که ما لایحه ای به مجلس بدهیم و بعد معطلی و کمیسیون و جلسه علنی و تصویب شود و بعد به شورای نگهبان برود؟! این امر طول میکشید.
از امام فتوایی گرفتیم. این فتوا بسیار مهم است و اساس بسیاری از قوانین بعدی مجلس شده است. یعنی اگر قوانین بعدی مجلس را شورای نگهبان تأیید کرده، اساس آن این فتوای امام است. ما خدمت امام رفتیم و توضیح دادیم که اگر کسی به قصد براندازی اعمالی انجام دهد، مثلا خدای ناکرده چند نفر نظامی خودی با سلاح و مهمات به نظامیان حمله کنند و قصدشان این باشد که جبهه ما را شکست دهند، حکم این در شرع معلوم است. آنها محارب هستند و محارب هم اعدام میشود. اما جاهایی داریم که آن فرد قصد چنین کاری را ندارد اما ضرر آن بسیار سهمگین است. اینجا ما چه کاری باید انجام دهیم؟
برای ایشان مثال زدیم که یک فرمانده لشکر ۱۰ هزار نفر نیرو دارد. شبی که فردای آن عملیات است و باید باشد و عملیات را ساماندهی و هدایت کند، دلش برای بچه اش تنگ میشود و به تهران بر میگردد و میداند که نبود ایشان باعث کشته شدن ۱۰ هزار نفر میشود. این مسأله مطرح نیست که میخواسته با صدام همکاری کند؛ بلکه ایشان دلش تنگ شده و یا اینکه ترسیده و نمی خواسته آنجا باشد و به دلیل اینکه ترسیده آنجا را ترک کرده است. اینجا ما چه کنیم؟ آیا صرف این خطر بزرگی که ایجاد کرده ما میتوانیم با او برخورد قاطع کنیم و یا باید ببینیم که قصد ضربه زدن به ما داشته یا نداشته است؟
«قصد» یک امر قلبی است و ما نمی توانیم قصد را متوجه شویم. جوّ بیرون به من قاضی فشار میآورد که او را اعدام کن. این فرد باعث شکست ما شده و چند شهر ما به خاطر کوتاهی او سقوط کرده است. اما چرا من او را اعدام کنم؟ مجازات ترس که اعدام نیست. یا اینکه دلش تنگ شده و رفته است. به خاطر ترک وظیفه من او را اعدام کنم؟ برای اعدام باید دلیل داشته باشیم.
از امام سؤال کردیم آیا کسانی که برای ما محرز نیست قصد براندازی داشته اند یا نداشته اند و اقداماتی انجام داده اند که به جبهه ضرر میزند، چه کنیم؟ سؤال ما این بوده است. امام فتوایی دادند که مشابه این فتوا در مورد قتل وجود دارد. من مسأله قتل را با اینکه به این مسأله مربوط نیست توضیح میدهم تا برای شما و کسانی که این مطلب را مطالعه میکنند روشن شود. ما قتل عمد و غیر عمد داریم. مجازات قتل عمد قصاص و مجازات قتل غیر عمد دیه است. در تعریف قتل غیر عمد گفته اند قتلی است که قاتل از پیش تصمیم بر کشتن داشته باشد. یعنی برنامه ریزی کرده و وسایل تهیه کرده و رفته که آن فرد را بکشد و کشته است. ما او را قصاص میکنیم.
اما جایی نمی دانیم رفته که بکشد یا نه؛ رفته دعوا کند و در دعوا چاقو زده است. من از کجا به دست بیاورم که قصد این فرد کشتن بوده یا نبوده است؟ شارع مقدس در اینجا میگوید که اگر کسی با ابزاری که معمولا کشنده است کاری کرد، دیگر لازم نیست قصدش را درآوریم. یعنی اینکه چاقو به قلب طرف میزنید، قصد در آن خوابیده است و لازم نیست که من قاضی درآورم که این فرد میخواسته او را بکشد. چون معنی چاقو به قلب زدن با کشتن یکی است. کسی با گلوله به سر کسی زده است. گلوله به مغز زدن یعنی کشتن.
پس بند الف ماده ۲۹۰ قانون مجازات اسلامی گفته عمد بودن قتل محقق میشود به اینکه بدانیم قبل از اینکه این عمل را انجام دهد قصد کشتن داشته است. اگر بدانیم قصد کشتن داشته و بعد اقدامی انجام داده و طرف کشته شده است، اعدام میشود. حالت دوم این است که ما نمی دانیم قصد کشتن داشته یا نداشته؛ اما عملی انجام میدهد که آن عمل نوعا کشنده است.
امام از این حکم دو جا در مورد قتل هم استفاده کردند. یکی از آنها در مورد مواد مخدر بود که از ایشان سؤال کردند. در یک فرآیندی بحث این بود که مثلا کسانی که یک تن تریاک و یا یک کیلو هروئین وارد کشور میکنند و بار اول هم دستگیر میشوند را میتوانیم مجازات سنگین کنیم؟ او که هنوز کاری نکرده است. میخواسته بیاورد و ما جلوی او را گرفته ایم. میتوانیم او را مجازات سنگین کنیم؟ گفتند که اگر کسی مواد مخدر را در حد ابتلای کثیر، مثلا هزار نفر را آلوده کند، با قصد و یا با علم به این اثر، یعنی کسی که هزار نفر را معتاد کرده و یا کسی که میخواسته معتاد کند و یا اینکه میدانسته به این نتیجه میرسد، این فرد مشمول مجازات شدید هست.
مجازات شدید یعنی اعدام؟
اعدام یا غیر اعدام.
این استفتاء از حضرت امام چه سالی بوده است؟
فکر میکنم حدود سال ۶۵ بوده است. این استفتاء در دست هست که گفته اند چه زمانی مواد مخدر موجب افساد میشود؟ امام فرموده اند کسی که موجب ابتلاء کثیر شده باشد؛ یا با قصد این عمل و یا با علم به این اثر. این سه شرط را امام فرموده اند.
ما سابقه این مسأله را داشتیم. با توجه به سابقه این فتوای امام این طور بیان کردیم. به امام گفتیم فردی که ما نمی دانیم قصد او براندازی بوده و یا چه چیزی بوده است، ولی عملی انجام میدهد که باعث شکست جبهه میشود، میداند که نبودن ایشان این شکست را دارد. مثلا عراق میخواهد موشک بزند. کسی که پشت پدافند است به مهمانی میرود. بعد صدام میآید و ۱۰۰ هواپیمای ما را نابود میکند. کسی که آن شب دارد به مهمانی میرود میداند که ۱۰۰ هواپیما بمباران میشود، درست مثل کسی است که با چاقو به قلب یک نفر میزند و بعد میگوید که من شوخی کردم و قصد نداشتم. قصد داشته ای یا نداشته ای، چاقو به قلبش زده ای یعنی او را کشته ای. به این آقای پدافندی هم میگوییم چون تو آن روز آنجا نبوده ای، یعنی انگار که خودت هواپیما را نابود کرده ای.
این را هم از امام سؤال کردیم که اگر کسی با عملش موجب ضربه غیر قابل تحمل برای نیروهای مسلح شود، حکمش چیست؟ بند دو را بخوانید.
هر عملی که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانی بوده و یا میباشد، مجازات آن اعدام است.
یعنی لازم نیست شما حتما محرز کنید که این فرمانده با صدام تبانی کرده است. لازم نیست محرز کنید که پول گرفته و این کار را کرده و یا قصد چنین کاری داشته است. حتی اگر به خاطر ترس این کار را کرده باشد، اگر کسی در جایی بترسد که ترس او باعث کشته شدن هزار نفر و یا سقوط یک استان و یک جبهه مهم ما شود، مجازات آن فرد اعدام است.
شما این را قبلا به صورت شفاهی با امام در میان گذاشته بودید؟
بله
امکان دارد خاطره آن را برای ما بگویید؟
خاطره همین بوده که ما این مباحث را به امام منتقل کردیم.
قبل از این حکم؟
بله. چون من هم سابقه حکم بند الف و ب ماده ۲۹۰ را داشتم که شارع و قانونگذار اسلامی زدن چاقو یا گلوله به قلب را مثل قصد قتل دانسته است. من قاضی باید حکم را این طور درآورم. هم سابقه فتوای امام در مورد مواد مخدر را داشتیم. کسی موجب ابتلای کثیر شود، یا با علم به این اثر و با قصد این عمل، شامل مجازات مفسد میشود.
بر این مبنا از امام سؤال کردیم که به عنوان مثال کسی که میداند اگر امروز از جبهه به تهران بیاید ۱۰ هزار نفر کشته میشود، ولی هیچ قصد سوء ندارد و برای ما اثبات نشده که با صدام همراهی و یا تبانی کرده است، صرفا برای ترس رها کرده و آمده است. چون کسی که بخش مهمی از نیروهای مسلح را به او سپرده اند بودن او در آنجا باعث حفظ جبههها میشود. آمدن او مثل کسی است که دیوار سدّ را عمدا خراب میکند. کسی که دیوار سدّ را عمدا خراب میکند ما میگوییم باید قصاص شوی؛ چون چندین نفر کشته شده اند. آنجا امام این فتوا را دادند.
بعد قانون جرائم نیروهای مسلح در مجلس تصویب شد. در بیش از دهها ماده آن قانون، مصادیق خاصی ذکر و در مجلس برای آن مجازات اعدام تعیین شده و شورای محترم نگهبان هم تأیید کرده است. در قانون جرائم نیروهای مسلح موارد زیادی مثل کسی که محل مهمات کشور و یا هواپیما را به دشمن نشان دهد، آن مصادیق را تعیین کردند و برای آن مجازات اعدام در نظر گرفتند. فتوای امام و این قانون اثر بسیار مهمی در بازدارندگی داشته است. یعنی زمینه کوتاهی نیروهای مسلح را از بین برده است.
این حکم حضرت امام بازدارنده بوده است. اما در اجرا و عمل، بحمدالله جنگ خاتمه پیدا کرد و نیاز چندانی به استفاده از این قانون نشد. ما این دادگاهها را تشکیل دادیم و در جاهایی هم، خصوصا در جبهه میانی، آنجایی که بعد از فاو مهران سقوط کرد، بعضی از نظامیان را محاکمه کردیم. ولی به دلیل پایان جنگ، عملا این قانون دیگر از کارآیی افتاد. چون قانون دادگاه تخلفات جنگ بود، وقتی جنگ تمام شد این دادگاه هم تمام شد.
البته از ثمرات بسیار مهم این قانون این بود که با مخالفینی که در عملیات مرصاد آمده بودند در این دادگاهها برخورد شد. یعنی هیچ کدام منافقینی که در عملیات مرصاد دستگیر شده بودند را نیاوردیم در تهران و یا اهواز محاکمه کنیم. در همان مناطق جنگی که دستگیر شدند، محاکمه و مجازات شدند. به موجب همین قانون با آنها برخورد شد. اولین نفراتی که از منافقین محاکمه شدند در اسلام آباد بود.
قضیه منافقین که با اینها فرق دارد.
با منافقینی که در مرصاد دستگیر شدند بر اساس همین قانون برخورد شد.
چرا؟
علتش این است که در همه جای دنیا دادگاه نظامی هم به نظامیان کشور و هم نظامیان متخاصم را رسیدگی میکند. یعنی در طول زمان جنگ، تمام نظامیانی که اسیر بودند در دادگاههای نظامی رسیدگی شدند. یعنی رسیدگی به جرائم نیروهای اسیر هم با همین دادگاه نیروهای مسلح است. منافقین هم در قالب گردانهای نظامی آمده بودند. صدام پشتیبانی کرده بود و مسلح بودند.
چند نفر از منافقین را دستگیر کردید؟
باید اطلاعات اینها را از اطلاعاتیها بپرسید.
شما محاکمه کرده اید.
ما نشمردیم.
زیاد بودند؟ مثلا چند ده نفر بودند؟
بله؛ چند ده نفر بودند.
آدمهای مشهور سران آنها هم در میان کسانی که محاکمه کردید بودند؟
نه؛ از سران آنها خیلی کم بودند.
تشریفات دادرسی آنها چطور بود و چقدر طول کشید؟
آنها چون با دادگاههای زمان جنگ بود، تشریفات نداشت. در همان شهرهایی که دستگیر شدند محاکمه شدند.
یعنی قاعدتا محاکمهها کوتاه مدت با سؤال و جوابهای کوتاه بوده است؟
گاهی وقتها ممکن بود یک ساعت و یا کمتر طول بکشد.
شما بر روند محاکمه نظارت داشتید؟
بله. خیلی از آنها را خودمان محاکمه کردیم.
برای تکمیل بحث تاریخی میگویم. اول یک سری از فرماندهان جنگ درخواست کردند برای اینکه قوه قضائیه قدرت نشان دهد شما باید متخلفین را اعدام کنید.
بله. ما گفتیم این اعدام مبنای شرعی میخواهد و مبنای شرعی آن هم در گرو فتوا است. معلوم باشد که ما شرعا مجاز هستیم اعدام کنیم. تا اینجا که اگر فردی قصد بر اندازی و یا کمک به دشمن داشته باشد را خودمان میدانیم اما اگر قصد کسی برای ما روشن و یا قابل اثبات نیست، اما با عمل خودش به نیروهای مسلح ضربه زده است، حکم آن در قوانین آن زمان وجود نداشت.
اینها را مکتوب از امام پرسیدید و یا شفاهی؟
شفاهی پرسیدیم و امام مکتوب جواب دادند.
مستقیم به خود امام گفتید و یا به حاج احمد آقا؟
امام پیگیر قضیه بودند. مسائلی را که نظامیان منتقل کرده بودند امام پیگیر بودند. ملاقات من با امام در این مورد کوتاه بوده است. اما چند جلسه طولانی با حاج احمد آقا بحث کردیم. چون آن زمان، زمان سرعت عمل بود، عبارت امام موجز است. مثل فرمانده کل قوا برخورد کردند. یعنی سخنرانی نیست که مقدمه داشته باشد، بلکه در دو خط است. یک خط آن مشکل شکلی ما یعنی تشکیل دادگاه در غیر محل دادگاه را حل کردند؛ چون از لحاظ قانون فرض کنید اگر زن و شوهر با هم مشکل دارند نمی توانید در فلان منزل بنشینید و آن را رسیدگی کنید؛ حتی اگر قاضی حضور داشته باشد. باید حتما به مقرّ دادگاه بروند. رأی تشریفاتی دارد. باید شاکی و متهم بیایند و هر کدام سؤال و جواب شوند. آیین دادرسی دارد. در عین حال که این آیین دادرسی در اغلب موارد مفید است، در زمانهای عجله مقداری دست و پا گیر است.
امام اجازه فرمودند که با عدم رعایت جزئیات آیین دادرسی محاکم تشکیل و این جرائم در مناطق جنگی رسیدگی شود. پس عمق بند اول فرمان یا فتوای امام این بوده است که راه را برای تشکیل دادگاه هایی با تشریفات کم و حداقلی باز کردند. در گذشته این دادگاهها به عنوان «دادگاههای صحرایی» معروف بودند و امام تحت عنوان «دادگاه تخلفات جنگ» آن را احیا کردند. تا زمانی که جنگ تمام نشده بود این دادگاهها برقرار بودند.
بند دوم این است که اگر فردی عملی انجام داد که با آن عمل ضربه کاری به نیروهای مسلح زد، آیا باید احراز کنیم که قصد همکاری با دشمن داشته است؟ امام فرمودند احراز لازم نیست؛ کسی که عالما و آگاهانه عملی را انجام دهد که نتیجه آن عمل لطمه اساسی به جبهه و یا کشته شدن افراد بی گناه است، مجازاتش اعدام است.
چه بداند و چه نداند؟
بله؛ بداند که آن عمل این اثر را دارد اما چه قصد همکاری با دشمن داشته باشد و چه نداشته باشد. کسی که خواب بوده و سوار ماشین کنند و به تهران ببرند که مجازات نمی شود. کسی که خودش میداند فرمانده لشکر است و وظایف فرمانده لشکر این است و رها کرده است.
پس باید بگوییم اگر عالما این کار را انجام دهد، چه قصدش را داشته باشد و چه قصدش را نداشته باشد، حکمش اعدام است؟
بله. مشابه موضوع قتل؛ در قتل گفتیم کسی که به قلب یک نفر گلوله میزند نمی تواند بگوید من شوخی میکردم؛ پس من را مجازات نکنید. چه بخواهد و چه نخواهد، قانونگذار این را قتل عمد تلقی کرده است. اینجا هم میگوییم کسی که جبهه را رها میکند و میرود و یا وظیفه خودش در رابطه با حراست از فلان قسمت را انجام نمی دهد و میداند که چه عواقب زیان باری دارد، میشود او را اعدام کرد.
بعد از اینکه امام این حکم را دادند چه اتفاقی افتاد؟
این جوّ خوابید.
یعنی بعد از آن هیچ کس را محاکمه نکردید؟
محاکمه کردیم.
به جز منافقین…
ما دادگاهها را تشکیل دادیم. اما آن مقطع، زمان سیاست دفاع متحرک صدام بود و نحوه مسائل هم عوض شده بود. در نیروهای مسلح هم تحرکی انجام شده بود و ما بعد از این حادثه عقب نشینی مهمی نداشتیم.
این ادعای «درخواست اعدام جمعی از فرماندهان سپاه» که مطرح میشود، آیا به خاطر سقوط فاو نبود؟
نه؛ اگر تاریخ را نگاه کنید، این قضیه بعد از فاو است و اصلا به سپاه مربوط نمی شود. آن گله مندیها از ارتش بود و در مسأله مهران هم که عقب نشینی شده بود، ما با این دستور امام افراد را محاکمه کردیم. ما در جبهه شمال غرب و غرب مواردی از رسیدگی طبق این دستور امام داشتیم.
می شود بگویید برای کدام عقب نشینی بود؟
عقب نشینی مهران.
ارتشیها بودند؟
ممکن است از هر دو گروه بوده باشد. اصلا ما پروندههای زیادی پیدا نکردیم. بعد هم قطعنامه پذیرفته شد و بعد از پذیرش قطعنامه هم ما جنگ مهمی با صدام نداشتیم.
صدام از جنگ نیابتی استفاده کرد. یعنی دید خودش نمی تواند مستقیم وارد شود. چون فرض این است که آنها طالب صلح بودند و ما قبول نمی کردیم. وقتی امام قطعنامه را قبول کرد دیگر صدام نمی توانست موضوع جنگ را مطرح کند. علی القاعده قطعنامه پذیرفته شد و بعد از آن جنگ مهمی نبود.
به فاصله کمی بعد از پذیرش قطعنامه عملیات مرصاد به وجود آمد. عملیات مرصاد هم به این صورت بود که عراقیها با توپخانه منافقین را پشتیبانی کردند و به اندازه ۱۰ تا ۱۵ کیلومتر از خط مرزی عبور دادند. یعنی تا گردنه پاتاق، که اولین اقدام مهم ما است، تا حوالی کرند و سرپل ذهاب آنها را همراهی کردند. بعد هم خودشان حرکت و پیش روی کردند. نیروهای مسلح ما از جمله سپاه و هوانیروز هم با آنها برخورد کردند. در روز دوم یا سوم عملیاتشان بود که آنها دستگیر شدند.
خاطره ای از محاکمات آنها دارید؟
بله
می شود بفرمایید چه اسناد و مدارک و نقشه هایی از آنها به دست آوردید؟ چه چیزی میگفتند؟ چون فهم منطق منافقین برای ایستادن مقابل نظام و مردم خیلی مهم است. شاید شما در خلال این محاکمهها به چیزهایی رسیده باشید که برای تاریخ گفتنی باشد.
ما چند روزی آنجا مستقر بودیم. شاید جمعا دو سه هفته طول کشید. همان طور که اشاره کردم بعد از اینکه امام قطعنامه را پذیرفته بود نمی توانستند حمله مهمی را انجام دهند. اما در عین حال، منافقین را سازمان دهی کردند و از خط اول کشور عبور دادند. یعنی همان ۲۰ کیلومتری که معمولا نیروهای مسلح آنجا مستقر هستند. چون آتش توپخانه در مرز خیلی قابل اثبات نیست که چه کسی این کار را کرده است.
به هر حال، ساعات معینی این کار را انجام میدهند که نیروهای ما نتوانند جلوی آنها بایستند و عبور میکنند. با ساز و کارهای استثنائی عبور کردند. چون ما انواع ماشین از جمله سواری، اتوبوس و کامیون داریم که در جاده حرکت میکند؛ ابزارهای نظامی مثل تانک و نفربر هم داریم که باید با شنی حرکت کنند. اینها درست شده اند تا جایی که جاده نبود هم بتوانند عبور کنند. به آنها خودروهای زرهی ضد گلوله ای داده بودند که با لاستیک حرکت میکردند. یعنی این خودروها اهل جنگ نبودند که بتوانند از جاهای بدون جاده عبور و خط شکنی کنند و کار نظامی انجام دهند. طراحی آنها این بود که از جاده عبور کنند و جلو بروند. بنابر این چند هزار نفر با خودروهای ضد گلوله آمده بودند تا نیروهای مسلح داخل شهر نتوانند با آنها بجنگند. چون سلاح هایی مثل کلت و ژ۳ روی اینها اثر نمی کرد.
بنا بوده که مقداری از آنها در شهرها مردم را معطل کنند و درگیر شوند و قسمت عمده آنها جلو بروند. چند واحد را یکی برای کرمانشاه، یکی برای همدان و یکی هم برای قزوین در نظر گرفته بودند. یعنی مثلا از چند تیپی که بودند، یک تیپ باید در کرمانشاه میایستاد و مناطق مهمی مثل استانداری و صدا و سیما را بگیرد. بعد یک گروه هم در همدان بایستند و بجنگند. ولی ستون اصلی آنها حرکت کند و تا تهران بیاید. در تهران هم به زندان اوین، صدا و سیما و جاهای مختلف حمله کنند و تهران را بگیرند.
این را طراحی کرده بودند. اما در حدیث هست که خداوند دشمنان ما را از احمقها آفریده، تحلیل درستی ندارند. چه بزرگ ترهای آنها که آمریکا و امثال ذلک باشد و چه نوچههای آنها، تحلیل درستی ندارند. برای اینکه بدانید تحلیل درستی ندارند به چه معنا است من یک خاطره عینی میگویم. اینها این تحلیل خام را داشتند که کشور در حال پاشیدن است و روحیه ندارند. تصور میکردند که این جمعیت از جاده آسفالت عبور میکنند و کسی نمی تواند جلوی آنها بایستد و به تهران میرسند و بعد هم صدام این حکومت را پشتیبانی میکند. شبیه کاری که میخواستند در سوریه انجام دهند و یا در لیبی و جاهای دیگر انجام دادند؛ که جای پایی بگیرد و کشوری را اعلام موجودیت کنند و بقیه جنگ را بر عهده آن بگذارند.
ولی تا کِرند و سرپل ذهاب صدام آنها را پشتیبانی کرد و تا اسلام آباد آمدند. موفق شدند خود شهر اسلام آباد را هم بگیرند و با بعضی واحدهای نظامی هم برخورد کردند. تعدادی از ارتشیها را شهید کردند و خود ما پیکر آنها را از پناهگاه بالا آوردیم. در مسیر اسلام آباد به سمت ایلام پادگانی به نام پادگان ابوذر هست. نیروهای مسلح ما از این پادگان با آنها جنگیدند و نیروهای داخل کشور هم به آنجا رفتند و آنها گیر کردند. به این معنا که یک نیرو از پادگان ابوذر، یعنی از جنوب به شمال، وارد این جاده شرقی غربی شدند و پشت آنها را بستند و نمی توانستند از آن طرف کمکی به آنها شود. از طرف روبرو هم از اسلام آباد به سمت کرمانشاه که آمدند، در جایی به نام چهارزبر متوقف شدند.
وقتی میخواهند جاده را احداث کنند کوه را میشکافند و دو قسمت میشود. در جایی دو ارتفاع پشت سر هم بوده و وقتی جاده از آنجا عبور کرده تبدیل به چهار تپه شده است. چهارزبر به معنی چهار ارتفاع است.
آنجا مقرّ تاکتیکی یکی از واحدهای نظامی ما بوده است. لشکر انصارالحسین(ع) همدان آنجا مقرّ تاکتیکی داشت. منافقین نتوانستند از آنجا عبور کنند. به این جهت که اگر کسی از بالای تپه هم شلیک میکرد به اینها نمی خورد. سریع روی تپهها مستقر میشدند و ماشین دیگری نمی توانست از آنجا عبور کند. چون دو جفت تپه بود، وقتی میخواستند تپههای اول را بگیرند، از تپههای بعدی به آنها تیراندازی میشد. نیروهایی که مستقر بودند نگذاشتند از آنجا عبور کنند.
از طرف دیگر، ترافیک آنجا امداد غیبی بود. به دلیل اینکه مردم آنجا عشایر و به پیاده روی آشنا هستند. مردم با منافقین نظر مساعدی نداشتند. وقتی دیدند منافقین آمده اند، سریع وسایل شخصی خودشان را جمع کردند و از آنجا خارج شدند. یک عده به روستاهای اطراف و کوهستان رفتند. عده ای هم بستگانی داشتند و به سمت کرمانشاه حرکت کردند. جمعیت زیادی پیاده و غیر پیاده راه افتادند. منافقین پشت اینها قرار گرفتند و نمی توانستند سریع حرکت کنند. این فرصت به وجود آمد که نیروهای تقویتی در چهارزبر مسقتر شدند و از اسلام آباد هم پشت آنها بسته شده بود.
یکی از خاطرات بسیار خوب زندگی ما هما جا بود. ما فتوحات اسلام در آنجا را دیدیم؛ که نیروهای هوانیروز آنها را تار و مار کرده بودند. چون آنها روی آسفالت بودند و جایی نمی توانستند بروند، هواپیماها و هلی کوپترهای نظامی ما با راکت آنها را زدند. چون جایی را بلد نبودند و فقط یک نقشه وسیع به آنها داده بودند که به سمت تهران بروند. بیش از این چیزی از کار نظامی بلد نبودند. تعداد زیادی از آنها کشته شدند و تعدادی هم به اطراف فرار کردند. فراری که بلد نبودند کجا بروند.
خاطره من از این مسأله به نقل یکی از نیروهای آنها بود که خودم با او صحبت کردم. جالب بود که ایشان میگفت ما را از کشورهای دیگر فراخوان کرده بودند. یعنی نیروهایی در اروپا، آمریکا و جاهای دیگر داشتند و وقتی میخواستند عملیات کنند، برای اینکه سیاهی لشکر آنها زیاد شود، گفته بودند ما داریم میرویم در ایران حکومت تشکیل دهیم. عده ای را آورده بودند.
از نیروهایی بوده که در قرارگاه اشرف ساکن نبوده است. میگفت ما که آمدیم و بعد متوقف شد و نتوانستیم پیش روی کنیم، دیدیم که از بالا با هلی کوپتر حمله میشود، گفتیم میرویم به خلق پناهنده میشویم. آنجا کوهستانی است. حرکت میکند و به جلو میرود و بعضی از خلق را میبیند و میرود که به آنها ملحق شود. میگوید ما از مجاهدین خلق هستیم. یک بچه به او میگوید اینجا بایستید تا بیایم. پدرش را خبر میکند. پدرش میپرسد شما از مجاهدین خلق هستید؟ میگوید بله. او را با طناب به درخت میبندند و بعد از اینکه کتک سیری به او زدند او را به نیروهای نظامی و انتظامی تحویل دادند. آنها هم بارجویی کردند و پرونده تشکیل دادند و به دادگاه آمد و محاکمه شد.
تصور آنها از مسأله بسیط، همراه با نادانی، بچگانه و احمقانه بود. اصلا روی ایران و شرایط ایران شناخت نداشتند. الآن همین طور است. در دهه قبل بیشتر بود و حالا کمتر شده است. به دلیل وسایل ارتباط جمعی و فضای مجازی از این جهت بهتر شده است. گاهی تصور بعضی ایرانیهای ما که مقیم خارج از کشور هستند این است که در ایران وضع خیلی خراب است. مثلا فکر میکنند در ایران ارزاق گیر نمی آید. میترسند به ایران بیایند و فکر میکنند نیروهای ما آنها را دستگیر میکنند. مثلا اگر پدرش فوت کرده و میخواهد در مراسم ترحیم شرکت کند، میترسد که مبادا در فرودگاه او را بگیرند. اگر کسی هم میآید در ساک خود مقداری مواد غذایی میآورد که مبادا با مشکل روبرو شود. وقتی ارزاق فراوان در اینجا میبینند تعجب میکنند.
یعنی شناخت درستی از ملت ندارند. با تحلیل نادرست تصور کردند که عصر راه میافتند و تا پایان شب به تهران رسیده اند. در کاخهای تهران مستقر میشوند و حکومت را به دست میگیرند. اما نتوانستند تا کرمانشاه هم برسند. یعنی فقط توانستند شهر اسلام آباد را در حد اشغال فرمانداری بگیرند. بعضی از نظامیانی که مقاومت کرده بودند را هم به پناهگاهی در فرمانداری اسلامی آباد برده بودند. ما رفتیم به آنجا سر بزنیم و دیدیم یک پیکر آنجا است. شناسایی کردیم و دیدیم سرگردی است که فرمانده یکی از گردانهای ما بوده است. همکاری نکرده بود. او را گرفته، تیر خلاص زده و شهید کرده بودند. من با یکی از دوستان داخل یک پتو سربازی گذاشتیم و از پناهگاه بیرون آوردیم و واحدهای ارتش شناسایی کرده و بردند.
به هر حال، یک عملیات پر خسارت برای منافقین بود. منافقین عملیاتهای آفتاب و چلچراغ را هم داشتند. ولی عملیات سوم آنها به نام فروغ جاودان کاری کرد که به طور کلی فکر عملیات کردن از سر آنها بیرون برود و از خواب بیدار شدند. چون عملیاتهای آفتاب و چلچراغ عملیاتهای سطحی کنار مرزی بودند. با نیروهای مرزی درگیر شدند و مقداری اسیر دادند. اما اینجا داخل آمدند و با خلق روبرو شدند. مردم هم پاسخ خوبی به آنها دادند و عبرت خوبی برای آنها شد.
روزی که ما از کرمانشاه به طرف اسلام آباد آمدیم، واقعا روز خوبی بود و دیدیم که چقدر کار نیروهای مسلح با عظمت بوده است. دانه دانه منافقین را از خانههای تیمی دستگیر و سؤال و جواب و محاکمه میکردیم و به زندان و یا اعدام محکوم میشدند. خدا یک جا اعدامشان کرده بود. یعنی تعداد زیادی از آنها در واحدها سوخته شده بودند. یعنی از همان بالا که هلی کوپتر و یا راکت زده بود، در واحدهای خودشان سوخته بودند.
در محاکمهها از انگیزههای آنها میپرسیدید؟
بله
چه انگیزه هایی داشتند؟
آنچه آنها میگفتند تحلیل درستی نیست. ممکن بود عذرخواهی کنند و یا بگویند ناآگاهانه این کارها را کرده ایم. مسائلی مثل این میگفتند که ما را گول زده اند. ولی افرادی که محاکمه شدند کسانی بودند که وابستگی به منافقین داشتند. البته تعدادی از ارتشیها یا نظامیان اسیر ما هم با آنها همکاری کرده بودند. تعدادی از آنها هم به حبس محکوم و بعد آزاد شدند. ولی منافقین نوعا اعدام شدند.
اعدام منافقین در زندانها بعد از همین عملیات مرصاد، در سه دهه اخیر خیلی مورد جنجال و بحث بوده است.
آن زمان ما آنجا بودیم و این موضوع جزو مأموریت من نبود. باید از آیت الله رئیسی(رئیس فعلی قوه قضائیه) و آیت الله نیّری پرسید. چون این مسأله در حوزه دادگاه انقلاب است. در واقع افرادی از منافقین در زندان جرائم جدیدی مرتکب شده بودند؛ محاکمه مجددی شدند و با آنها برخورد شد.
یکی از دلایل اصلی اعدامها بحث این بود که میگفتند کسانی که در زندانها هستند با کسانی که در عملیات مرصاد شرکت کردند هماهنگی هستند. شما در جبههها در جریان این هماهنگیها قرار داشتید؟
این موضوع را برای اهلش میگذاریم که در جریان بودند. آنها جرائم جدیدی داشتند و به خاطر آن جرائم جدید محاکمه و محکوم شدند.
از اسناد و نقشه هایی که شما در محاکمات به دست آوردید چیزی در این رابطه بود؟
ما هرچه به دست آوردیم به اطلاعات و رزمندگان دادیم. چون ما دنبال کار اطلاعاتی نبودیم و دنبال کار قضایی بودیم، مجرمین را دستگیر و به مجازاتهای قانونی محکوم کردیم. مدارک و اسنادی هم که از آنها به دست میآمد دست نیروهای مسلح بود. مقدار کمی دست ما بود. هرچه بوده تحویل نیروهای مسلح شد.
بعد هم به عنوان جمع بندی و برداشت تحلیل یک جا جمع شد که مثلا عده آنها چقدر بوده و از چه کشورهایی آمدند و اهداف ریزی داشتند. اینها را نیروهای مسلح و واحدهای اطلاعاتی تحلیل کردند.
روند دادگاه منافقینی که در عملیات مرصاد دستگیر شدند کامل بوده است؟
بله؛ با استفاده از بند یک حکم امام، طبق موازین شرع و بدون رعایت مقررات دست و پا گیر بوده است. ممکن است مثلا وکیل نداشته باشند.
این مقررات دست و پا گیر چیست؟
فرض کنید باید کیفرخواست صادر و به صورت کتبی ابلاغ، و دو هفته بعد محاکمه انجام شود. در بیابان از این چیزها خبری نیست. جاهای دیگر بدون محاکمه میکشند. ما سؤال و جواب میکنیم که اشتباهی اقدام نشود. احراز شد که این فرد از منافقین بوده و عالما و عامدا با آنها آمده است.
یعنی این روند کامل طی شد؟
بله
منافقین در میدان جنگ دستگیر شدند؟
در میدان جنگ دستگیر شدند. ولی در همان میدان جنگ دادگاه تشکیل دادیم. دادگاهی که قاضی واجد الشرایط، یعنی قاضی عادل دارای ابلاغ قضایی نشسته و سؤال و جواب کرده و سؤال و جواب مکتوب شده است. در همین حد تشریفات رعایت شده است. اما جزئیات دیگری مثل اینکه در دادگاه خبرنگار باشد، رعایت نشده است.
ولی روند قضایی طی شده است.
بله.
اگر ماجراهای بیشتری از آن دادگاهها برای ما بگویید خیلی خوب است. مثلا چه کسانی را محاکمه کردید؟ چطور محاکمه میکردید؟ چند دقیقه طول میکشید؟ چه چیزهایی میگفتند؟
اینها متفاوت هستند. در دادگاهی که تشریفاتش کم باشد، ممکن است محاکمه کسی در حد نیم ساعت تمام شود و کسی دو ساعت طول بکشد. بستگی به پیچیدگی مطلب و رسیدن قاضی به مطلب دارد. چون به هر حال باید احراز شود. فرض کنیم شما قاضی باشید. کسی را بیاورند و سؤال و جواب کنید و اقرار کند که تیراندازی کرده و چند نفر را کشته است. همین که به کشتن چند نفر اقرار کرده برای شما کافی است که او را قصاص کنید.
اگر حکمشان قصاص بود، چند وقت بعد اعدام میشدند؟ مثلا فردای آن روز اعدام شدند؟
بعضیها فردای آن روز و بعضی یک هفته بعد اعدام شدند.
زندانشان همان زندانهای محلی بود؟
بله. در حدیث هست، حدی که در زمین اقامه میشود از باران ۴۰ روز پشت سر هم افضل است. اگر ۴۰ شبانه روز پشت سر هم باران ببارد چقدر برای زمین مفید است؟ فایده جاری شدن یک حد از آن بیشتر است. ما به چشم خودمان این را در عملیات مرصاد دیدیم. ما تعدادی از آنها را محاکمه کردیم و بعضی از آنها به حبس و بعضی دیگر به اعدام محکوم شدند. فکر میکنم روز اولی که دادگاه تشکیل دادیم سه نفر محکوم به اعدام شدند. یک عده از رزمندگان گفتند روحیه بچهها خراب است، شهید داده ایم، اینها را به کرمانشاه منتقل نکنید. همین جا حکم را اجرا کنید. در شهر جنگ زده که تا دیروز اشغال منافقین بوده و همه شهر از ترس منافقین تخلیه شده، کجا اعدام کنیم؟
یک ساختمان نیمه کاره بر سر یک سه راهی بود. طبقه اول آن ساخته شده بود و اسکلت طبقه دوم را زده بودند ولی طاق نزده بودند. گفتم آنجا اجرا میکنیم. زمانی حوالی ساعت چهار یا پنج بعد از ظهر بود که ما موافقت کردیم حکم این سه نفر را در شهر اسلام آباد اجرا کنند و حکم آنها به صورت حلق آویز اجرا شد.
حادثه ای که بعد از این مشاهده کردیم برای ما خیلی جالب بود. خدا میداند، به دو ساعت نکشید که شهر پر از جمعیت شد. یعنی کسانی که ترسیده و رفته بودند و یک به خاطر تنفر از منافقین و احساس میکردند گیر بیفتند و ممکن است زن و بچه و نوامیس آنها در خطر باشد و به روستاهای اطراف رفته بودند، دهان به دهان به همه خبر رسید. یعنی آن موقع مثل حالا رسانه ای نبود که خبر برسد. ولی خبر اینکه سه نفر از منافقین اعدام شده اند به مردم رسید. مردم گروه گروه برگشتند و شهر از فردا روال عادی پیدا کرد. ما فهمیدیم که اگر به حدود خدا عمل کنیم، نه تنها برای آخرت ما خوب است، برای دنیای ما هم خوب است.
عامه مردم که از ترس منافقین به کوه پناه برده بودند وقتی دیدند نظام مقتدرانه آنجا را به دست گرفته و شهر را لوث وجود منافقین پاک کرده، برگشتند. تابلو آن هم همان سه نفر بود، چون قابل انکار نبود.
بیشتر آنها جوان بودند و یا افراد پیر هم در میان آنها بودند؟
بیشتر جوان بودند؛ سنین مختلف بودند و پیر هم در میان آنها بود.
زن هم در میان آنها بود؟
من یک نفر را دیدم. ممکن است باز هم بوده باشد.
تعداد اعدامی هم زیاد بود؟
اعدامیهای خدا زیاد بود. ولی اعدامیهای ما زیاد نبود. یعنی آنهایی که راکت خورده و سوخته بودند زیاد بودند.
ولی آنهایی که شما و قضاتتان محاکمه کردید زیاد نبود؟
دقیقا یادم نیست ولی به ۱۰۰ نفر نمی رسد.
محکوم به حبس هم داشتید؟
بله. اسیران در دست صدام بودند و صدام شکنجههای وحشیانه انجام میداد. بعضی از منافقین هم فارسی بلد بودند و با اینها صحبت میکردند و سعی میکردند آنها را جذب کنند. به خاطر فشار زیادی که صدام میآورده، عده ای با فکر اینکه از این ستون به آن ستون فرج است، میگفتند اینها ایرانی هستند و هرچه باشد به ما بد نمی کنند؛ قبول میکردند که همکاری کنند. بعد به سمت آنها میآمدند. ولی ته دل آنها با منافقین نبود و منافق نبودند. ولی وقتی صدام آنها را تحویل منافقین میداد، یک سری عملیات با آنها انجام داده بودند. در عملیاتهای آفتاب و چلچراغ ما از این موارد داشته ایم. در عملیات فروغ جاودان هم تعدادی از آنها حضور داشتند. خیلی از اینها را اعدام نکردیم و حبسهای یک تا سه سال داده شد. مثلا یک نفر سرباز وظیفه ای است که سال ۶۶ به سربازی رفته و سال ۶۷ اسیر شده، چند ماه پیش صدام بوده، بعد هم پیش منافقین رفته و با این جمع آمده و در این جمع هم رده بالایی نداشته است. مثلا راننده یکی از این خودروها بوده است. ما اینها را اعدام نکردیم و حبس دادیم.
یعنی بیشتر محکومین حبسی بودند تا اعدامی؟
بله
کل کسانی که از منافقین در قضیه مرصاد محاکمه شدند چند نفر بودند؟
نشمردیم. یادم نیست. آن موقع سر ما شلوغ بود و وقت شمردن نداشتیم.
در مورد دادگاه نظامی جنجالی ترین حرفی که طی این ۳۰ سال زده شده یک خاطره از آقای هاشمی است که تا الآن خیلی مورد بحث قرار گرفته است. این خاطره مربوط به ۶ شهریور سال ۶۸ است که میگویند «آقای رازینی آمد و در خصوص بازداشت آقای وحیدی توضیحاتی داد. به ایشان گفتم آزادش کنند. دستور کتبی خواست، نوشتم و ساعاتی بعد آزاد شد. این قضیه فرماندهان سپاه را به شدت خشمگین کرده است. آقای محسن رضایی اعلام جرم کرده که گفتم پس بگیرد و فقط تقاضای رسیدگی کند.» شما اخیرا در مصاحبه ای گفته اید که آقای وحیدی بازداشت نبوده و فقط نگهش داشته بودید. اصلا برای چه آقای وحیدی را نگه داشته بودید؟
مرحوم آیت الله هاشمی در راه جنگ و بعد از جنگ خدمات زیادی کردند و از بزرگان نظام بودند و حق زیادی به گردن ما دارند. ولی انقلاب طوری پیش آمد که ما برای حکومت داری دوره ندیده بودیم و کادرهای ما خیلی جامع نبودند. ممکن است همین آقای هاشمی که به عنوان سردار سازندگی، انسان برجسته و شریفی بوده و یک مدت جانشین فرماندهی جنگ را برعهده داشته، ولی در مسائل حقوقی ضعیف بودند و با موازین حقوقی آشنایی کافی نداشتند. اطلاعاتشان کم بود و در این زمینه کار نکردند.
این مسأله که پیش آمد، خود آقای هاشمی موضوع را برای بررسی به ما ارجاع دادند. موضوع از این قرار بودند که از منافقینی که در عملیات مرصاد دستگیر شدند مدارکی گرفته شده بود. یک عده از آنها توسط کمیته، یک عده توسط ژاندارمری، یک عده توسط سپاه و یک عده توسط اطلاعات بازداشت شده بودند و از آنها مدارکی به دست آمد. این مدارک زمانی ارزش پیدا میکرد که آن را کنار هم بگذاریم و تحلیل کنیم. یعنی مانند تکههای پازل هستند که اگر کنار هم بگذاریم معنا میدهد.
ولی رزمندگان هرکدام نگاهی انحصارطلبانه به مدارک کشف شده خود داشتند و آن را در اختیار همدیگر قرار نمی دادند. وزارت اطلاعات این را حق خودش میدانست. برخورد با نظامیان حق سپاه و ژاندارمری است. اما تحلیل اینکه منافقین میخواهند چه کاری انجام دهند، کار اطلاعاتی است. این مسأله باعث بروز اختلافاتی میان آنها شده بود. من هم آن موقع در قرارگاه بودم و آقای هاشمی هم آنجا بودند و فرماندهانی که با هم اختلاف داشتند این گلایهها را از آقای هاشمی کردند. آقای هاشمی برخورد با آنها را شخصا به من محول کردند.
چه کسانی از همدیگر شاکی بودند؟
بخشی از نیروهای مسلح از همدیگر شاکی بودند. یعنی فرض کنید تعدادی از مدارک دست سپاه، تعدادی دست وزارت اطلاعات و بخشی هم در دستان نیروی انتظامی بود.
مگر اطلاعات در جبهه حضور داشت؟
بله، در عملیات مرصاد حضور داشتند. این اطلاعات دستشان بود و هر کدام میگفتند که اینها را به ما بدهید و با همدیگر بحث داشتند. نظر مرحوم آیت الله هاشمی هم به حق، این بود که این مدارک باید در دست اطلاعات باشد و جمع بندی مدارک را اطلاعات انجام دهد؛ نه اینکه دست خودشان نگه دارند. میتوانند کپی آن را دست خودشان نگه دارند؛ ولی مدارک باید یک جا بندی شود.
آقای هاشمی این دستور را صادر کردند اما طرف مقابل به آن توجهی نکرد. بعد از آن به ایشان گفتم که علی رغم دستور شما، به این مسأله عمل نشده است. یعنی مدارک را تحویل نداده اند. گمانم برادری که اسم بردید آن موقع در اطلاعات سپاه بودند. من ایشان را به اتاق خودم دعوت کردم.
در کرمانشاه؟
خیر؛ تهران. از اتاق خودم خارج نشدند. وقتی میگویم بازداشت بود و زندان نبود یعنی اینکه در اتاق خودم بودند. ما با ایشان بحث میکردیم تا متقاعدش کنیم که مدارک را تحویل دهد. در گیر و دار این بحث بودیم که دوستانش از اینکه او به آنجا آمده بود ناراحت شده بودند و تصور کردند که موضوع حیثیتی است. به آقای هاشمی مراجعه و گلایه کرده بودند که چرا ایشان بازداشت شده است؟ ایشان هم با من تلفنی تماس گرفتند و فرمودند چرا این فرد احضار شده اند؟ گفتم ما دستور قبلی شما را اجرا میکنیم. مگر دستور شما این نبوده که مدارک تحویل یک بخش شود؟ ما داریم همان دستور را اجرا میکنیم. اینها هم قبول نکردند.
من که نمی توانستم با نیروی قهریه این کار را انجام دهم. باید طرف را قانع میکردم. بنابراین او را به اتاق خود آورده بودم تا قانعش کنیم. بعد آقای هاشمی گفتند که نیروهای مسلح در التهاب هستند و نگه داشتنشان به صلاح نیست. من هم به ایشان گفتم که ما باید کار قضایی را خودمان، با مقررات، انجام دهیم. گفتند مقررات چیست؟ گفتم مقررات این است که پرونده ای تشکیل شده، به طرف تفهیم اتهام کردیم و باید آن را به پایان برسانیم. نمی توانیم با توصیه یک نفر پرونده را نیمه تمام رها کنیم. اگرشما شکایت نمی کردید ما کاری به این قضیه نداشتیم. اما چون شما شکایت کرده اید ما باید به عنوان دستگاه قضایی به آن رسیدگی کنیم.
این از همان مواردی است که اشاره کردم دستگاه قضایی مستقل است. یعنی در زمان طاغوت دستگاه قضایی به فرمان نیروهای مسلح بود. دادرسی ارتش به فرمان فرمانده بود و فرمانده اش هر چه میگفت همان کار را میکردند. بنابراین ما گفتیم که نمی توانیم این پرونده را ببندیم؛ مگر اینکه تخلفی که انجام شده برطرف شود. در این بحث با آقای هاشمی، ایشان گفتند که این فرد باید آزاد شود. گفتم نمی شود؛ مگر اینکه شما مکتوب بنویسید. گفتند چرا؟ گفتم به خاطر اینکه حالا که پرونده تشکیل شده و من نمی توانم آن را پاره کرده و به سطل آشغال بیندازم. این پرونده ثبت شده و فردا من بازخواست میشوم که چرا این پرونده را نیمه کاره رها کرده ای. باید برای رها کردن آن حجت شرعی داشته باشیم.
آقای هاشمی گفتند من اگر بنویسم مشکل حل میشود؟ گفتم بله حل میشود. ایشان روحیه بازی داشتند و سؤال و جواب میکردند. اگر مسئولین فنی هم گزارش میدادند از آن مسئول فنی سؤال و جواب میکردند. گفتند چرا؟ گفتم علتش این است که شما جانشین فرمانده کل قوا هستید و ماده ۲۹۹ قانون ارتش مقرر کرده که اختیارات فرمانده کل قوا منحصر به مواردی که در این قانون ذکر شده نیست. یعنی برای نمونه، یک سرباز باید مدت زمانی معین خدمت کند بعد معاف شود؛ یا اینکه اگر متکفل پدرش باشد معاف میشود، اما اگر فرمانده کل قوا تشخیص دهد این سرباز که مادرش مریض است باید معاف شود، با تشخیص فرمانده کل قوا سربازی که مثلا چهار ماه خدمت کرده به خاطر بیماری پدرش معاف است، این تشخیص به منزله قانون است. یعنی اختیارات فرمانده کل قوا طبق این ماده منحصر در موارد تصریح شده در آن قانون نیست و اختیارات دیگری هم دارد.
به آقای هاشمی گفتم شما چون جانشین فرمانده کل قوا هستید اگر بگویید ایشان را بدون رسیدگی به پرونده آزاد کنید ما این کار را انجام میدهیم. وقتی ما اینها را گفتیم ایشان هم، خواسته یا ناخواسته، این مطلب را نوشتند و ما روی پرونده گذاشتیم. هنوز هم آن نوشته هست. البته صحبتها با آن برادر هم به نتیجه رسید و آن مدارک در جایی که باید فرستاده میشد، قرار گرفت. یعنی نتیجه دستور اول آقای هاشمی نیز حاصل شد. ما با این برادر مشکل نداشتیم. فقط دستور فرماندهی بود که باید اطلاعاتی که از منافقین گرفته شده در یک جا جمع بندی شود. حرفی که ما به درخواست آقای هاشمی دنبال میکردیم این مسأله بود که موضوعی که آقای هاشمی در قرارگاه دستور داده بودند روی زمین نماند و انجام شود.
ایشان در خاطرات ۳ مرداد ۶۷ خود نوشتند که آنقدر عقب نشینیها مفتضحانه بوده که مردم عشایر منطقه در جادهها جلو نظامیهای ایرانی را گرفتند و معترض آنها شدند. شما در جریان این ماجرا بودید؟ بعد از این عقب نشینی مفتضحانه ای که آقای هاشمی میگوید محاکمه ای صورت گرفت؟
من تاریخها را حفظ نیستم و باید نگاه کنید.
دقیقا روز بعد از حکمی که امام به شما دادند.
در منطقه جنوب، بعد از فاو ما مسأله مهمی نداشتیم. در جبهه میانی بحث مهران مطرح بود. در شمال غرب هم مسائلی مطرح بود ولی جزئیاتش را به خاطر ندارم. اهمیت آنها کمتر بود؛ اما مهم مسأله مهران بود. در مهران یک مقدار عقب نشینی انجام شد. یعنی منافقین دوباره مهران را اشغال کردند. البته مهران به لحاظ جغرافیایی در گودی قرار دارد. یعنی جایی که این شهر واقع شده از شمال، جنوب و غرب منتهی به عراق است و در دل خاک عراق قرار دارد. طبعاً گرفتن چنین منطقه ای از نظر نظامی ارزش و اهمیتی ندارد. مهم ارتفاعات است. یعنی گرفتن جایی که در گودی واقع شده و دورش زمین دشمن هست، ظرف پنج دقیقه امکان پذیر است و فتوحات نظامی مهمی نبوده است.
ولی به هر حال وقتی آنجا را اشغال کردند طبیعی است که یک سری از نظامیان از آنجا خارج شدند. اینها هم دو نوع است. بعضیها فرار بوده، که اگر گیر ما میافتادند با آنها برخورد میکردیم. کما اینکه با عده ای از آنها در همین دادگاهها برخورد کردیم. بعضی از اینها فرار نیست. وقتی دشمن آمده باید عقب نشینی کنند و سلاح و مهمات خود را به جای دیگری ببرند تا بتوانند از پیش روی بیشتر دشمن جلوگیری کنند. مردم عادی هم تشخیص نمی دهند که این فرار و یا عقب نشینی است.
چه بسا کسی که از مهران خارج شده به دلیل اینکه عراق آمده و در جاهایی از این شهر مستقر شده، کار درستی انجام داده ولی مساله ای که ایشان به آن اشاره کرد ممکن است در مهران و یا جاهای دیگر وجود داشته باشد. اما آنچه ما به چشم خود دیدیم و شاهدان عینی که فردای آن روز با ما صحبت کردند، مردم عشایر از اسلام آباد با وسیله هایی نظیر تریلی، تراکتور، پیکان و وانت به سمت کرمانشاه حرکت کردند و یک عده هم که احشامی با خود داشتند با آنها به سمت آن شهر حرکت میکردند.
منافقینی که میخواستند به سرعت به سمت تهران بروند، از اسلام آباد که خارج شدند پشت صف این مردم قرار گرفتند و باید صبر میکردند تا این مردم رد شوند. چون تانک نداشتند که از کوه و بیابان بروند و مجبور بودند از جاده بروند و جاده هم اشغال بود. این امر باعث کندی کار آنها شد. البته آنها به صورتی توانستند از این جمعیت عبور کنند و به جلو بروند. ولی مردمی که جلوی آنها را گرفتند باعث تأخیر منافقین شدند.
در این خاطره اشاره شده که گروهی از مردم معترض نظامیان خودمان شدند که چرا عقب نشینی کردید؟
ممکن است در مناطق ایلام و یا پادگان ابوذر این اتفاق افتاده باشد.
آقای هاشمی چند روز قبل از این مسأله هم از وضعیت روحی فرمانده سپاه میگوید و مینویسد که آقای رضایی پیش من آمدند و گریه کردند و گفت که آماده استعفاست. بعد میگوید قرار است فردا مصاحبه ای تلویزیونی داشته باشم که شایعه بازداشت رد شود. چرا شایعه بازداشت ایشان بوده؟ شما در جریان هستید؟
نه، هیچ گزارشی درباره این مساله به سازمان قضایی نیروهای مسلح که تنها مرجع قضایی برخورد با تخلفات نیروهای مسلح بوده نیست. نه تنها من خودم شخصا مطلع نیستم بلکه هیچ گزارش مکتوبی هم آن موقع نیامده است. بالأخره حفاظت و امثال آن اگر مسأله ای باشد منعکس میکنند. ما در سازمان قضایی نیروهای مسلح با نظامیان اعم از سپاهی، ارتشی، ژاندارمری و فرماندهان زیادی برخورد داشتیم و مشکل خاصی در برخورد با آنها نبوده است. اگر مسأله ای بود علی القاعده باید به سازمان قضایی نیروهای مسلح منعکس میشد. شاید صحبت هایی درون جلسه ای بین بعضی از مسئولین رد و بدل شده باشد اما مسأله جدی که مستلزم اقدام عملی باشد، نبوده است.
ایشان در خاطرات ۲ مرداد ۶۷ میگویند که آقای خلخالی آمده و میخواسته مسئولیت دادگاه جنگ برای تنبیه متخلفین را خودش برعهده گیرد و سپس مینویسد که من به او پیشنهاد دادم که فقط به امور نظامیان متخلف جبهه نظارت کند و پیشنهاد تنبیه و تشویق بنماید. اما آقای خلخالی خودش میخواست که اختیار تنبیه داشته باشد. آیا آقای خلخالی دست آخر وارد این قضیه شد؟ چرا چنین اصراری داشت؟ به شما چیزی گفته بود؟
دو سه روز بعد از مرصاد ما در منطقه بودیم و داشتیم دستگیر شدهها را محاکمه میکردیم. آقای خلخالی بازدید کردند و مسیر بین کرمانشاه تا اسلام آباد را رفتند و لاشههای خودروهای منافقین را دیدند. اما هیچ گونه مطلبی راجع به محاکمه نگفتند. آقای خلخالی خدمت زیادی به انقلاب کردند. چون تعدادی از دادگاههای اولیه سران حکومت طاغوت را ایشان انجام دادند؛ که دادگاههای شجاعانه ای هم بودند. آن زمان که هنوز کسی اطمینان نداشت حکومت به این زودی تثبیت شود، محاکمه سران حکومت سابق کار ارزنده ای بود که ایشان انجام داد و امام هم به ایشان علاقه مند بودند و پشتیبانی میکردند.
بعد کم کم دادگاههای آقای خلخالی گسترش پیدا کرد. زمانی هم ایشان مسئول مبارزه با مواد مخدر شدند و پرونده هایی که در سطح کشور بود را رسیدگی میکرد. ولی یک مقداری به دلیل گستردگی حوزه عمل و کمبود عده و عده ایشان، چون سازمان نبودند و یک فرد تنها به همراه دوستانش بود، قهرا یک مقداری خطاها بروز پیدا کرد و آنها خدمت امام منعکس شد و امام هم مصلحت ندیدند که ایشان در آن سمت باشد و دستور برکناری او را صادر کردند. یعنی ایشان در سال ۵۹ به صورت محترمانه از کار دادگاهی برکنار شدند و چیزی نبود که در رسانهها و صدا و سیما اعلام شود. یعنی بعد از اسفند ماه سال ۵۹ آقای خلخالی هیچ سمتی در دستگاه قضایی نداشتند.
حتی امام علی رغم علاقه ای که به خاطر خدماتشان به آقای خلخالی داشتند و در جاهایی هم که عده ای متعرض ایشان میشدند حضرت امام جلوی تعرض به ایشان را گرفته بودند، در اواخر سال ۵۹ ایشان را برکنار کردند و به مرحوم شهید قدوسی (دادستان کل انقلاب) دستور دادند همه پرونده هایی که ایشان رسیدگی کرده بودند، مجدد رسیدگی شود. در مورد هیچ قاضی ای اینطور قاطع برخورد نشده است. امام فرمودند همه پرونده هایی که ایشان رسیدگی کرده از نو بررسی شود. بنابراین به پرونده هایی که آقای خلخالی به آنها رسیدگی کرده بود در دادگاه انقلاب از نو رسیدگی شد. شاید تعداد صدها و بلکه هزاران پرونده که توسط آقای خلخالی رسیدگی شد از نو بررسی و احکام آنها تعدیل شدند.
بیشتر چه کسانی بودند؟
غیر از مجرمان مواد مخدر هم در میان آنها بودند؛ ولی بیشترشان مواد مخدر بودند.
سال ۵۹ اعضای دستگاه قضایی درباره اعدامهای آقای خلخالی چه میگفتند؟ یعنی اکثریت دستگاه قضایی موافق اعدامهای آقای خلخالی بودند؟
بخشی که آقای خلخالی در آن عمل میکردند مستقل بود و بقیه دستگاه قضایی در آن زمینه کار نمی کردند. یعنی آن زمان بدنه دستگاه قضایی موافق بودند؛ چون بارشان سبک شده بود.
یعنی موافق اعدامها بودند؟
نه؛ موافق شیوه رسیدگی بودند. زیرا شیوه رسیدگی ایشان قاطع بود و طوری بود که خروجی اش پاسخگوی شرایط بود و باعث شده بود که مصرف مواد مخدر کم شود. ولی این دلیل نمی شود که ما برای اینکه فعالین مواد مخدر را تحت فشار قرار دهیم و موازین شرعی را رعایت نکنیم. در دادگاههای با عجله طبعا موازین شرعی دقیق رعایت نمی شود. ممکن است کسی بیگناه باشد و فرصت دفاع کافی پیدا نکند و بعد به حبس محکوم شود. به هر حال، این شیوه مورد انتقاد بود و این انتقادها به امام منعکس شد و ایشان هم بعد از بررسی به این نتیجه رسیدند که اشکال وارد است. لذا نه تنها ادامه دادگاههای آقای خلخالی را به مصلحت ندیدند بلکه به شهید قدوسی دستور دادند که حتی پروندههای قبلی را هم بررسی کنند.
شهید بهشتی که خودشان رئیس دیوان عالی بودند درباره دادگاههای آقای خلخالی چه میگفتند؟
علی القاعده شهید بهشتی نیز با شیوه رسیدگی آقای خلخالی بودند.
خاطره ای هم در این زمینه دارید؟
نه؛ خاطره ندارم. آن موقع ایشان رئیس دستگاه قضایی و مرحوم شهید قدوسی هم با ایشان هماهنگ بودند. اجرای برکناری آقای خلخالی توسط شهید قدوسی انجام شد. اما مانند امروز نبود که برای برکناری حتما برچسبی به کسی زده شود. کاملا محترمانه بود و کسی تا آن موقع مسئولیت داشت بعد دیگر نداشت. این مسأله شاید در هیچ رسانه ای هم بازتاب پیدا نکرد و فقط آقای قدوسی کسانی را خواستند ابلاغ دادند که این پروندهها را از نو رسیدگی کنید.
در مورد آقای خلخالی بازهم آقای هاشمی در سالهای آخر عمر خود در دیداری با آزادگان گفته بودند «یکی از فرماندهان که من آخرین بار او را نجات دادم، این روزها میبینم گاهی حرف هایی میزند. این فرمانده فاو را با همه امکانات و اموال گذاشت و برگشت از روی پلی که با زحمت ساخته بودیم و بعد از این عقب نشینی وقتی برای سامان دادن نیروهای جبهه به جنوب رفته بودم، مرحوم خلخالی مراجعه و درخواست کرده که به خاطر از دست دادن فاو و دادن تلفات زیاد، سه نفر از فرماندهان سپاه و جنگ را اعدام کنند. چون باعث این همه خسارت و ضرر به کشور شده و کشور را در وضعیت بدی قرار داده بودند.» بعد آقای هاشمی ادامه میدهد که به آقای خلخالی گفتم شما که قاضی دادگاه جنگ نیستید، قاضی دادگاه انقلابید.
البته ایشان قاضی دادگاه انقلاب هم نبودند و بیش از ده سال اصلا قاضی نبودند. آن موقع آقای هاشمی رئیس مجلس و آقای خلخالی هم نماینده بوده، آقای هاشمی باید بداند که یک نفر نمی تواند هم نماینده مجلس و هم قاضی باشد. این یک تفکیک قوا در قانون اساسی واضح است.
ایشان از آقای خلخالی میخواهد دلایل خود را بنویسد. اما به نکته دیگری هم اشاره میکند. میگوید در آخر جنگ که امام فرمان تشکیل دادگاه رسیدگی به تخلفات جنگ را صادر کردند…
به نظر من باید آن زمان از آقای خلخالی میپرسیدند چه اطلاعاتی از این تحلیل دارید. زیرا اگر کسی میخواهد بگوید در جایی اشکالی وارد است، باید اشرافی داشته باشد. آیا آقای خلخالی در نیروهای مسلح سمتی داشتند؟ یا در کجای مملکت سمتی داشتند که بدانند پشت پرده عقب نشینی از فاو چه بوده است؟
در جنگ مسأله پیشروی و عقب نشینی امری طبیعی است. دهها بار ما صدام را غافلگیر کردیم. مثلا در عملیات خیبر و جریان فاو ما صدام را غافلگیر کردیم. ما از جایی حمله کردیم که صدام یک درصد هم به آنجا فکر نمی کرد. هور منطقه ای باتلاقی است که نه پیاده و نه کشتی و تانک میتواند به آن برود. ما از آنجا حمله کردیم و جاده بصره به بغداد را هم گرفتیم. مناطقی از بصره تا الاماره در دست ما بود. یعنی شاهراه اصلی بین پایتخت و بصره توسط نیروهای ما قطع شد و صدام غافلگیر و مجبور به استفاده از بمب شیمیایی شد. صدام چاره ای جز این نداشت. زیرا اگر ما آن تکه از جاده را نگه میداشتیم، رابطه صدام با دریا قطع میشد و به هیچ وجه از طریق بصره نمی توانست تغذیه شود.
در فاو هم ما از اروند عبور کردیم و آنجا را گرفتیم. در جاهایی هم ما غافلگیر میشویم. در جنگ این مسائل طبیعی است. حالا آقای خلخالی از کجا میدانست که این مسأله خیانت است یا نه؟
در مسأله فاو همگی چه آقای هاشمی، چه محسن رضایی و چه دکتر روحانی همه میگویند غافلگیر شدیم. یعنی آقای رضایی صبح روزی که فاو را گرفته بودند در مکالمه ای با آقای روحانی میگوید مگر اینکه بمب اتم بزنند تا فاو را بگیرند…
من میخواهم این را بگویم. شما در سوال اول به فتوای امام اشاره کردید و گفتیم کسی عامدا یک جایی را ترک میکند، قصد براندازی هم ندارد اما میداند رفتش باعث این لطمه میشود. فرماندهان ما در فاو چنین وضعیتی نداشتند بلکه غافلگیر شدند. یعنی از جایی که پیش بینی نمی کردند عراق پیش روی کرد. فاو منطقه ای باتلاقی است و تانک تنها از مسیرهای محدودی میتواند عبور کند و تنها از طریق جاده ای که خاک سفتی دارد. نیروهای ایرانی مراقب این مسیر بودند ولی نیروهای صدام از مسیر دیگری آمد و نیروهای ما را محاصره کردند. در واقع در آنجا کسی عمدا موقعیت را رها نکرد و طبیعتا نیروهای ما غافلگیر شدند.
با آن پشتیبانی اطلاعاتی آمریکا و قدرتهای غربی از صدام جنگی نابرابر برقرار بود. لذا ای کاش آقای هاشمی این مسأله را در خاطرات خود نمی آوردند. چون نباید گنده گویی طلبه ای که از مسئولیتهای خود برکنار شده را در کتاب خود نقل میکردند. حتی نقل آن قول به ضرر خود آقای خلخالی هم هست. مانند این میماند که من در جلسه ای حرف نسنجیده و بدون تحقیقی را بیان کنم. وقتی آن حرف را بزرگنمایی کرده و برای همه عالم بیان کنند، آبروی من میرود. مسلما این حرف آقای خلخالی سنجیده نبوده و ایشان در موقعیتی نبوده که اطلاعات لازم را در این باره داشته باشد.
فرماندهان ارتش و سپاه و چه خود آقای هاشمی، قرارگاه خاتم و آقای روحانی، لحظه به لحظه اطلاعات جنگ را به امام میدادند. طبق قانون اساسی امام در شورای عالی دفاع دو نماینده داشت. یکی از نمایندگان امام در شورای عالی دفاع، مقام معظم رهبری بوده که از جریانات مطلع بودند. جریانات به امام منعکس میشده و این گونه نبوده که مسئولین بی خبر باشند. شاید بیان این مسأله برای خاطرات نویسی چندان مناسب نبوده است.
در ادامه همین صحبتها آقای هاشمی به دو مسأله دیگر هم اشاره میکنند. میگویند که «حتی در آخر جنگ که امام دادگاه رسیدگی به تخلفات فرماندهان را زیر نظر من تشکیل دادند، که متشکل از چند نفر از قضات برجسته بودند و زیر نظر من کار میکردند، تمایل بود که بعضیها را اعدام کنند. علت این تصمیم به عملیات خیبر برمی گشت که در آن الحاق بین نیروها از جزیره و بیرون جزیره ممکن نشد و یک گردان نیروی ما به کلی نابود شد.» بعد میگویند «خیلی از بزرگان از جمله رئیس جمهور وقت (آیت الله خامنه ای) میخواستند فرماندهانی که باعث این تلفات شده بودند اعدام شوند. اما من اجازه ندادم دادگاه نظامی با این نیروها که با خلوص جنگیده بودند و البته گاهی هم ضعف نشان داده بودند، برخورد کند».
امام فصل الخطاب این مسأله را بیان کردند و گفتند که چیزهایی به من نسبت داده میشود که آنها باید مدرک داشته باشند یا متن مکتوبش باشد یا از صداوسیما پخش شده باشد. درباره این مطالبی که از خاطرات نقل میکنید تا به حال مدارکی به دست ما نرسیده است. چون من آن موقع رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح بودم، علی القاعده اگر مسئولین تصمیمی در خصوص برخورد با نظامیان متخلف گرفته باشند، ما باید از آن تصمیم مطلع باشیم.
اگر مسأله جدی بود حداقل باید رئیس قوه قضاییه مطلع میشد و ابزار اجرایی رئیس قوه قضاییه هم دادگاه نظامی و سازمان قضایی نیروهای مسلح است. چنین گزارشی در مکتوبات سازمان قضایی نیروهای مسلح وجود ندارد. من غیر از این موردی که آقای هاشمی فرمودند، قبلش در جایی نشنیده بودم. از هیچ نظامی و غیرنظامی چنین چیزی نشنیده بودم. امام(رضوان الله علیه) خودشان برای اینکه اختلافی پیش نیاید این معیار را دادند که اگر چیزی به من نسبت دادند، جایی قبول کنید که مدرکی داشته باشند.
آقای هاشمی بیشتر درباره بحث نارضایتی از نظامیان میگوید که بر سر عملیات خیبر بوده، بالاخره آقای خلخالی از عقب نشینی نظامیان گلایه میکند یا آقای خامنه ای…
هرجا که اقدامی انجام میشود یک عده ممکن است تحسین کنند و یک عده گله مند باشند. ولی هیچ کدام از این این گله مندی یا تحسینها نمی تواند فصل الخطاب باشند. فصل الخطاب مسئولین مربوطه به ویژه رهبری هستند. چه زمان امام چه زمان آیت الله خامنه ای، باید دید که اگر یکجا کاری انجام میشود، تشخیص درستی و نادرستی آن با جایی است که تفوق اطلاعاتی داشته باشد. اگر کسی تفوق اطلاعاتی نداشته باشد از کجا میداند که آن کار درست بوده یا خطا؟
ما در شرایطی بودیم که از نظر تجهیزات و لجستیک نسبت به صدام برتری نداشتیم و با سیلی صورت خود را سرخ نگه میداشتیم. یعنی ممکن بود عراق دو برابر ما تانک داشته باشد. ولی ما با همان میزان تجهیزات جنگ را اداره میکردیم. در مواردی هم ما سر صدام را کلاه میگذاشتیم. برای نمونه میخواستیم از جنوب حمله کنیم اما استتار کرده و کاری میکردیم که او به هیچ وجه بویی نبرد و یک عملیات صوری هم در غرب طراحی میکردیم. یعنی یک عده ماشین چراغ خاموش، ولی کمی آشکار، حرکت میدادیم که جاسوسان صدام این را بگیرند که مثلا ۵۰۰ اتوبوس به گیلان غرب آمدند و نیرو پیاده کردند. صدام باور میکرد که ما آنجا فردا صبح یک حمله داریم و از لشکرهای اطراف به منطقه میآورد تا جلو حمله را بگیرد، اما ما حمله اصلی را در حالی انجام میدادیم که نیروهای آنجا ضعیف شده بود. این مسأله بارها انجام میشد. آقای خلخالی نمی توانست فرق عملیات فریب را از عملیات اصلی تشخیص دهد. لذا کسی باید روی جنگ تحلیل دهد که اطلاعات برتر را داشته باشد.
مثلا یک زمانی عراق حمله کرد و تأسیسات زیربنایی و زیر ساختهای ما را میزد و ما باید با آنها میجنگیدیم. به ما تجهیزات نمی دادند و پدافند ما ضعیف بود. برد ضد هواییهای ما محدود بود. بالأخره از پس قضیه بر میآمدیم. فرانسه به عراق یک هواپیمای با برد بسیار زیاد داد. اینها راحت به عمق خاک ایران می آمدند و پدافند ما به آنها نمی رسید. جایی که دلش میخواست پایین میآمد و هر کارخانه، سدّ و یا نیروگاهی را که میخواست بمباران میکرد. خیلی وحشتناک بود. ما هم در محاصره و تحریم بودیم و هیچ چیزی به ما نمی دادند. دقیقا یادم نیست؛ ولی فکر میکنم ایرانیها دو عدد از آن هواپیماها را زدند. صدام برید.
اگر آن زمان راز این را میگفتند اصلا سنگ روی سنگ بند نمی شد. روی هواپیمای جنگنده موشک ضد هوایی سوار کردند. یعنی فرض کنید این هواپیما ۲۰ هزار پا بالا است و پدافند ما تا ۱۰ هزار پا را میگیرد. ما ابزاری نداریم که تا ارتفاع این هواپیما شلیک کنیم. یک هواپیمای جنگنده فداکاری میکند. موشکی که قرار است شلیک شود را روی بدنه آن نصب میکنند و ۱۰ هزار پا بالا میآید و در یک جایی سر موشک را به سمت هواپیمای عراقی میگیرد و نشانه گیری میکند.
با این تاکتیک دو هواپیمای صدام را زدند؛ یکی در تهران و هم در اصفهان زدند. بعد آنها باور کردند که ما به یک سلاح پیشرفته جدید دست پیدا کرده ایم. دیگر آن هواپیماها نیامدند و ما از این قضیه خلاص شدیم. میشود این را به آقای خلخالی گفت؟!
خدا رحمت کند آقای خلخالی آدم دلسوزی بود و ممکن بود در جاهایی دخالت کند. ولی هرکس باید در حوزه خودش دخالت کند. این گونه اقدامات ایشان بعد از آنکه امام ایشان را از کار قضایی برکنار کردند، مداخلههای درستی نبود. آقای هاشمی نیز نباید این قبیل مسائل را در خاطرات خود میآوردند. خاطرات چیز خوبی است و تاریخ را حفظ میکند. اما به نظر من بعضی از مسائلی که در جلسات خصوصی است و ممکن است جدی نبوده باشد، مناسب خاطره نویسی نیست. به هر حال، در رابطه با این مسأله هیچ گونه مکاتبه ای با سازمان قضایی نیروهای مسلح به عمل نیامده و حتی صحبتی هم با مسئولین بالاتر نظیر مرحوم اردبیلی در این باره نداشتیم.
اگر آقای اردبیلی اطلاعی داشتند که این دادگاه وجود دارد حداقل به من، که مسئول برخورد با تخلفات نظامی بودم، میگفتند که چنین دادگاهی هم هست و مراقب باش در برخوردهایت با آنها همکاری کنی. اما با چنین مسأله ای برخورد نکردیم. ممکن است صحبت خامی بوده و به نتیجه نرسیده است. هرچه بوده، خودشان بهتر میدانند. اما از سال ۶۴ به بعد که سازمان قضایی نیروهای مسلح تشکیل شده، چنین پرونده ای وجود ندارد.
یعنی شما اطلاعی از اینکه ایشان میگوید آیت الله خامنه ای میخواستند بعضی از این فرماندهان که باعث این تلفات شدند اعدام شود نداشتید؟
نه؛ از خود آقا بپرسید.
به عنوان کسی که اولین رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح و همچنین مسئول دادگاه رسیدگی به تخلفات جنگ بودید، برای ما بفرمایید که آیا ما با تخلفات وسیع و گسترده در دفاع مقدس روبرو بودیم یا نه؟
نه؛ ما در ارتباط با نظامیان تخلفات وسیع یا گسترده نداشتیم. ولی قبل از تأسیس سازمان قضایی نیروهای مسلح در دادگاه انقلاب ارتش، زمانی که آقای ری شهری مسئولیت داشتند، با جمع زیادی از نظامیانی که در کودتای نوژه دست داشتند و تخلفات گسترده ای مرتکب شدند، برخورد شده است. اما از آن زمان به بعد نه در سپاه و نه در ارتش تخلفات وسیع نداشته ایم.
در خاطرات چند نفر نقل شده که از عقب نشینی گلایه می کنند. شما در رسیدگیهای خود به عقب نشینی قابل توجهی نرسیدید؟
نه خیر. در جنگ گاهی ما جلو میرویم و گاهی آنها جلو میآیند.
یعنی عقب نشینی هایی که شده طبیعی بوده؟
معمولی است. «تِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ». در جنگ احد نیز مسلمانان دور خوردند. به خاطر اینکه یک عده کمی به حرف پیغمبر گوش نکردند. این جور مسائل در هر جنگی اتفاق میافتد اما اینکه یک کار عمدی باشد، نه در فرماندهان ارتش نه سپاه چنین نبوده است و در سازمان قضایی نیروهای مسلح پرونده ای در این باره نداریم.
منظور من عقب نشینیها است.
نه
برای من روشن نشد که بالاخره چه کسانی خواهان برگزاری دادگاه نظامی بودند تا قاطعیت نشان دهیم؟ فرماندهان سپاه یا ارتش؟
فرماندهان ارتش و سپاه میخواستند.
هر دو؟
بله. میگفتند کسانی که ضعیف برخورد میکنند آبروی ما را میبرند. فکر میکردند که علت مقاومت نیروهای عراقی قاطعیت دادگاه هایشان است. میگفتند صدام تا نیروها کوتاهی میکنند اعدامشان میکند و مابقی نیروها جدی تر میشوند.
مگر در کجا عقب نشینی شده بود که فرماندهان چنین خواسته ای داشتند؟
صدام آنجاهایی که ما پیشروی میکردیم، فردایش یک تعداد از فرماندهان خود را اعلام میکرد. این باعث میشد که آنها بی رحمانه به وظیفه خود عمل کنند و شدیدا مراقب باشند که به آن عقوبت سخت دچار نشوند. بعضی از فرماندهان رده پایین نیروهای مسلح ما چنین تصور میکردند که اگر بعد یک حمله که چند نفر کشته شدند و عقب نشینی انجام شد، ما هم چند فرمانده را اعدام کنیم همین اثر را دارد؛ در حالی که مشکل جنگ ما این نبود.
از دیدگاه شما به عنوان یک دادستان نظامی، مشکل چه بود؟
من به همراه مرحوم حاج احمد آقا و با مشورت قضات و فرماندهان بررسی کردیم و متوجه شدیم که در قوانین ما فقط در دو مسأله نقص داشتند؛ یکی اینکه لازم بود دادگاههای جنگی که دست را باز میگذارد و سرعت عمل میدهد تشکیل شود. اگر این را از طریق مجلس اقدام میکردیم ممکن بود یکی دو سال طول بکشد. اما امام راه این را با بند اول فرمایش خود باز کردند.
دوم اینکه ما حکم شرعی کسی که عملی را به طور عمدی انجام دهد و لطمه اساسی به نیروهای مسلح میزند اما آن عمل با انگیزه همکاری با صدام نیست، را نمی دانستیم. آیا میتوان آن را عمدی تلقی کرد؟ امام این را جواب دادند. اگر جنگ ادامه مییافت مؤثر بود. البته در چند ماهی هم که از جنگ باقی بود این دستور امام مؤثر بود.
یعنی بازدارنده بود؟
بله
مصداق پیدا نکرد؟
ما در برخی پروندهها، به خصوص پروندههای مناطق میانی، طبق این دستور عمل کردیم. اما بعد از آن جنگ تمام شد.
آن پروندهها منجر به اعدام شدند؟
کم، شاید یکی دو نفر.
از فرماندهان عالی رتبه بودند؟
نه؛ در حد فرمانده گروهان بودند.
برای اطلاع بیشتر از سایر اخبار ها اینجا را کلیک کنید